۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

سیل در پاکستان و غفلت دیرپا و دیرسال ما


همه مان مشغول خودیم و هیچ کس حواسش به پاکستان نیست. چهارده میلیون آدم - و به روایتی بیست میلیون- گرفتار سیل شده اند و هیچ کس- در تمام دنیا هیچ کس- نیست که غصه شان را بخورد. بنا به گزارش آژانس آوارگان سازمان ملل این تعداد از جمع آسیب دیدگان سونامی شرق آسیا و زلزله ی سال 2005 پاکستان و زلزله ی هاییتی بیشتر است. اینجا را ببینید.
حس بدی است. ما که به حساب همسایه اشان هستیم و همکیش شان هستیم و شاید برخی هامان- حداقل ساکنان بلوچستان- یک جورهایی به آنها ربط نژادی دارند هم زده ایم به رگ بی خیالی. بدبختی های خودمان آنقدر هست که جا برای کسی دیگر نباشد. بقیه که جای خود دارند.
یک زلزله ی ساده در کشوری جهان سومی پنجاه هزار نفر کشته و چند صد هزار نفر آواره به جا می گذارد و یک باران موسمی– نه عادی که همیشگی و هر ساله؛ بنابراین قابل پیش بینی- جمعیتی بیست میلیون نفری را بی خانمان می کند. هواپیماها هم که مدام سقوط می کنند و جاده ها هم که بی حساب کشته می گیرند و آش ولاش

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

یک مشکل ساده

The net result: I still have the old way I used to think, and I have Peter's way of looking at the same problem or
situation. I have two thoughts instead of one. One more way to analyze a problem or trend, and that is priceless. Today, I often say, "How would Peter Lynch do this, or Donald Trump or Warren Buffett or George Soros?" The only way I can access their vast mental power is to be humble enough to read or listen to what they have to say.

در متن بالا، Today را باید چه ترجمه کرد؟ 

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

ریسک

رفتار هرکس در بازی ریسک - و کلا هر نوع بازی استراتژیک -  انعکاسی است از زندگی واقعی او. "الف" ابتدا جسورانه و بدون آینده نگری می تاخت. لذت می برد و کیف می کرد و رجز می خواند. اما سریع کارش به بن بست می خورد. و شروع می کرد به متهم کردن این و آن. به سختی حاضر بود بپذیرد که ممکن است ایراد از خودش باشد. در واقع یک درصد هم احتمال نمی داد این را... او در زندگی واقعی هم چنین آدمی است. بدون برنامه ریزی و آینده نگری تصمیم می گیرد و ثبات فردا را فدای لذت موقت امروز می کند و آنگاه که نتیجه ی تصمیمات خود را دید به جای انتقاد از خود دیگران را متهم می کند....
کیوساکی در جایی از کتاب بابای پولدار، بابای فقیر می گوید که اهمیت بازی در این است که بر خلاف زندگی واقعی فیدبک سریعی به تو می دهد. خیلی سریع نتیجه ی عملت را می بینی. مثل این می ماند که زندگی را با دور تند بازی کنی.

۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

از روی دست جامعه شناس

کار توماس کون همچنین باعث شد که بستر و زمینه ی اجتماعی فعالیت های علمی مورد توجه قرار گیرد. و این نکته ای بود که در فلسفه ی علم سنتی توجهی به آن نمی شد. نزد کون علم فعالیتی ذاتا اجتماعی است: علم متعارف قائم به وجود جامعه ای علمی است که پایبندی به پارادایمی مشترک مایه و ملات همبستگی اعضای آن است. نحوه ی آموزش علم در مدارس و دانشگاه ها، شکل پذیرفته شدن دانشمندان جوان در جامعه ی علمی، شیوه ی انتشار مطالب علمی، و چیزهای دیگری که آنها هم جنبه ی جامعه شناختی دارند بسیار مورد توجه توماس کون بودند. تعجب ندارد که  افکار کون بر جامعه شناسان علم بسیار تاثیر گذاشت. به طور مشخص در جامعه شناسی علم نهضتی به نام " برنامه ی قوی " در دهه ی هفتاد میلادی در بریتانیا ظهور کرد که بسیار مدیون کون بود.
برنامه ی قوی حول این اندیشه شکل گرفته بود که علم را باید محصول اجتماعی دانست که فعالیت علمی در آن صورت می گیرد. جامعه شناسان برنامه ی قوی این اندیشه را بسیار مهم می شمردند: آنها معتقد بودند که حدود و ثغور عقاید دانشمندان را عمدتا اجتماع تعیین می کند. بنابراین برای اینکه توضیح دهند چرا فلان دانشمند قائل به این یا آن نظریه است به بیان جنبه هایی از سوابق فرهنگی و اجتماعی آن دانشمند می پرداختند و دلایلی را که خود دانشمند برای توجیه اعتقادش به آن نظریه بیان می کرد به هیچ وجه وافی به مقصود نمی دانستند. برنامه ی قوی بعضی مضامین را از کون اخذ کرده بود از جمله نظریه مند بودن داده ها، تصور علم به مثابه کاری ذاتا اجتماعی، و این اندیشه که برای گزینش نظریه الگوریتمی در اختیار ما نیست. اما جامعه شناسان برنمه ی قوی تندروتر و بی پرواتر از توماس کون بودند. آنها مفاهیم حقیقت عینی و عقلانیت را به صراحت رد می کردند. این مفاهیم را ایدئولوژیک، و بر این اساس، مشکوک، می دانستند. نسبت به فلسفه ی علم سنتی نیز بسیار بدگمان بودند. همین ها سبب بروز اختلافاتی بین فیلسوفان علم و جامعه شناسان علم شد که دامنه ی آن تا به امروز نیز کشیده شده است. 
*
( فلسفه ی علم، نوشته ی سمیر اکاشا، ترجمه ی هومن پناهنده، نشر فرهنگ معاصر)

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

روزه گرفتن در دنیای مدرن همچون شتر سواری دولا دولا


امسال ماه رمضان در تابستان افتاده و مومنان باید حدودا 15 ساعتی را گرسنه و تشنه سر کنند. که زمان زیادی است و مسلما هم تشنه گی  برای بدن ضررهایی دارد و هم خالی ماندن طولانی مدت معده و بعد یک باره – و با دستور آتش(!)- پر کردن آن تا خرخره. اینها چیزهایی است که علم پزشکی امروز آن را ثابت کرده است و تردید در صحت و سقم آنها جایز نیست. البته این ها را همه مان هم می دانیم. به همین خاطر است که جامعه ی دینداران هر ساله با این پرسش درگیرند که چه کنند که روزه گرفتن به بدنشان آسیب نزند. و دقیقا در پاسخ به همین پرسش ناگفته و ضمنی است که هر ساله در موسم صیام برنامه های تلویزیون و مطالب روزنامه ها پر می شوند از اظهارنظرهای کارشناس ها و دکترها و متخصص های تغذیه که هموطنان روزه دار سحری چه بخورند و چقدر بخورند که نه تشنه شان بشود و نه به بدنشان آسیب وارد شود. و به همین ترتیب در وقت افطار هم چقدر بریزند در خندق بلا که معده ی زبان بسته بتواند از پس "پروسس" اش بر بیاید و هنگ نکند!

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

از روی دست جامعه شناس

... می توان گفت که نظریه ی وبر اگرچه به اثبات نرسیده است اما استنباطی است نامردود و مقبول. می توان پذیرفت که - در صورت مساوی بودن تمام شرایط - استقرار آیین پروتستان تجددپذیری اقتصادی را تسهیل کرده باشد و اگر وبر موفق نشده است وجود این رابطه ی علیت را ثابت کند برای آن است که چنین رابطه ای به احتمال زیاد ثابت شدنی نیست...
شکی نیست که بسیاری از جنبه های پیوند موجود میان آیین پروتستان و سرمایه داری با فرضیه هایی ساده تر از فرضیه ی وبر تبیین شده اند: مانند فرضیه ی دورکیم که می گوید پیچیده شدن تقسیم کار از یک سو عامل ایجاد تجدد اقتصادی شده، و از سوی دیگر عامل توسعه ی ارزش های فردگرایانه. یا فرضیه ی شومپیتر و مارکس که می گویند فرآیندهای گوناگونی در عین حال هم موجب پیجیده تر شدن مناسبات اقتصادی و هم دگرگونگی های اخلاقی و ایده ئولوژیکی می شوند. یا فرضیه های گروتیوزن و تره ور روپر که معتقدند آیین پروتستان نسبت به سرمایه داری اعتنای بیشتری دارد تا آیین کاتولیک...
ولی وجود این عوامل، در ضمن، نفی کننده ی این موضوع نیست آیین کالون - چنانچه وبر می خواهد - در تثبیت ارزش های مساعد برای پیشرفت سرمایه داری سهمی داشته است. شاید حس انضباط و سخت کوشی کالوینیست ها در انضباط لازم برای حیات حرفه ای لازم بوده است. شاید همین حس به ایجاد روحیه ای منضبط و روشمند که برای تجددپذیری اقتصادی مساعد بوده کمک کرده است....
با این همه فقط یک نکته و فقط یک نکته هست که نظریه ی وبر در آنجا به تاثیر انتقادهای وارد شده بر آن شکننده شده است. امروز دیگر روشن است که اصل دینی قسمت ازلی نمی تواند در تبلور اخلاق پیوریتنی آن نقش مرکزی را که وبر بدان نسبت می داد دارا باشد. روشن تر  بگویم، تفاوت اصلی آیین لوتر و آیین کالون بر مبنای فرضیه ای که در نظریه ی وبر در کتاب اخلاق پروتستانی مطرح شده بود امروز دیگر کمتر به اصل دینی قسمت ازلی نسبت داده می شود چون همین اصل دینی در سنت سنت آگوستین که لوتر بدان پایبند است نیز وجود دارد...
***
(مقاله ی "اخلاق پروتستانی ماکس وبر؛ جمع بندی بحث های انجام شده در این زمینه " از کتاب مطالعاتی در آثار جامعه شناسان کلاسیک، نوشته ی ریمون بودون، ترجمه ی باقر پرهام، نشر مرکز)

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

و باز هم در مورد متوسط بودن و این بار در ستایش منحنی نرمال

1- در یکی از یادداشت های گذشته به رابرت کیوساکی و معضل تولید محتوای فرهنگی برای اکثریت متوسط جامعه ی کتاب خوان اشاره کردم. اینجا یادآوری می کنم که بخش اعظمی از فلاکت برنامه ریزان ما به همین مساله بر می گردد: به رسمیت نشناختن اکثریت متوسط. و رفتار دو گانه  با جامعه ی هدف. به بیان بهتر آن وقت که بحث حقوق و آزادی ها در میان باشد قوانینمان  به شدت سلبی اند: انگار که اکثریت جامعه در انتهای چپ منحنی کپه شده باشند. و هنگامی که بحث تکالیف و مسئولیت ها مطرح باشند انتظاراتمان حداکثری است: تو گویی که همه ی جامعه از اولیاءالله و مقربین درگاه اند و اهل زهد و پرهیز و همگی در گوشه ی انتهای راست منحنی چپیده اند ( و من درآینده بیشتر به این مساله خواهم پرداخت.)
2- فکر می کنم باید در ورودی همه ی سازمان های برنامه ریز مجمسه ی بزرگی از منحنی نرمال گذاشت. و برنامه ریزان فرهنگی را موظف کرد که پشت پیراهنشان منحنی نرمال عزیز و دوست داشتنی را گل دوزی کنند. قانونی نیز تصویب شود که همه ی نامه های این سازمان ها مزین به تمثال مبارک منحنی نرمال باشد و مقامات مسئول نامه را با نام آن آغاز کنند و به نام آن خاتمه دهند.
ای نام تو بهترین سرآغاز/ بی نام تو نامه کی کنم باز...!
شاید اینطور یادشان بماند که وظیفه اشان برنامه ریزی برای آن اکثریتی است که متوسط اند.

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

حل معماهای اجتماعی

ریمون بودون در کتاب مطالعاتی در آثار جامعه شناسان کلاسیک ( به گمانم عنوانش همین باشد) می گوید که دغدغه ی وبر و دورکیم حل معماهای اجتماعی است. برای چه خودکشی در دوران رونق اقتصادی زیاد می شود و در دوران جنگ و بحران های اجتماعی کم... برای چه وضع اقتصادی جوامع پروتستان از بقیه بهتر است و...
این خیلی حرف قشنگی است و بسیار هم درست.
احساس می کنم رسالت اصلی جامعه شناسی همین است. حل معماهای اجتماعی.
معمای بزرگی که در این دوران باید حلش کنیم این است:
برای چه سیاستمداری چون احمدی نژاد که به کرات دروغ می گوید هنوز در میان بخشی از جامعه ی باسواد و مذهبی ایرانی محبوب است؟
حل این معمای دشوار اجتماعی کمک زیادی به شناخت تحولات جامعه ی ایرانی در ده-بیست سال اخیر می کند...

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

ریمون بودون

یک هفته ای می شه که کتاب دو جلدی مجموعه مقالات ریمون بودون در مورد جامعه شناسان کلاسیک رو دست گرفتم. اسم کتاب دقیقا یادم نیست. شاید چیزی در مایه های مطالعاتی در اندیشه ی جامعه شناسان کلاسیک. یا یک همچین چیزی.
ترجمه ی باقرپرهام.
که مترجم خوبی است و کتاب مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی - ریمون آرون - رو هم خیلی خوب ترجمه کرده است.
خلاصه.
کتاب خوبییه. خوندنش رو به همه ی علاقمندهای جامعه شناسی و فلسفه ی علم و.... توصیه می کنم. من که ازش خیلی خوشم اومده.
مخصوصا مقاله ی دوم که به شباهت ها و تفاوت های وبر و دورکیم در مبجث روش می پرداخت خیلی خیلی به ام حال داد.
اساسی.
یادم باشد امروز - اگر شد- مقاله ای رو که در مورد زیمل و فلسفه ی تاریخ نوشته بخونم.
آره. یادم باشه.

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

در اهمیت متوسط بودن

هنوز مشغول ترجمه¬ی کتاب "بابای پولدار-بابای فقیر" نوشته¬ی "رابرت کیوساکی" ام. قرار بود کار را دوماهه تحویل بدهم که خورد به جام جهانی و گرفتاری¬های ریز و درشت دیگر.... خلاصه از برنامه عقب¬ام...
اما ترجمه¬ی این کتاب را خیلی دوست دارم. برای اینکه به موضوعی می¬پردازد که همه¬ی آدم¬های تحصیل¬کرده به نوعی دچارش¬اند. اینکه چرا علی¬رغم این¬که خوب درس خوانده¬ند و مدارک معتبری هم دارند در زندگی مالی آن¬طور که باید موفق نیستند و چرا قانون کلی نظام آموزشی و شعار همیشگی معلم¬ها سر کلاس- "خوب درس بخوان و مدرک معتبری بگیر تا بتوانی شغل خوبی پیدا کنی و راحت زندگی کنی"- دیگر مثل سابق معتبر نیست.
راستش هر چقدر جلوتر می¬روم بیشتر مطئمن می¬شوم که در حق این کتاب¬ها خیلی کم¬لطفی شده و برخی از آ¬ن¬ها- مخصوصا این یکی- به هیچ¬وجه  بی¬ارزش نیستند و خواندن آن¬ها واقعا می¬تواند زندگی آدم را زیر و زبر کند.