مقدمه)
از گزارشهای گوگل پیداست که بخشی از مخاطبان این سایت را علاقمندان به زبانآموزی
تشکیل میدهند. خب این بسیار خوب است، زیرا زبانآموزی هميشه یکی از علایق عمدهی
من بوده است و سالهاست که به طور خودآموز به این کار مشغولام. البته همیشه هم
تلاش کردهام از طريق يادداشتهايم در اين وبلاگ تجربیاتم را در این زمینه به
دیگران منتقل کنم. مشخصا فکر میکنم مفیدترین نوشتههایم در مورد یادگیری زبان
اینهایند و طبیعی است که عقیده دارم خواندن آنها برای هر کسی که میخواهد زبانی
تازه را یاد بگیرد مفید است:
چگونه زبان آلماني را به سرعت ياد نگيريم
کاربراکتیو و کاربر پسیو؛ تفکیکی سودمند در مهارتهای لازم برای کار با زبان دوم
تمرين ندانستن؛ روشي سوم براي يادگيري زبان خارجي
اما در این یادداشت میخواهم ده فرمان زبانآموزی را فهرست کنم. عقیده دارم
رعایت این نکات فرایند زبانآموزی را در مسیر درستی قرار میدهد، هرچند الزاما آن
را سادهتر نمیکند. زیرا يادگيري زباني تازه، بنا به طبیعت خود، راه پر سنگلاخی
است...
بگذریم. این شما و این ده فرمان زبانآموزی:
اول) لقمه را دور سر نچرخان!
قاعدهی طلائی در زبانآموزی این است که هرکاری را که میخواهید با زبان انجام
دهید باید همان کار را تمرین کنید. این شاید به نظرتان نکتهی بدیهیاي بیاید اما
واقعیت این است که خیلیها آن را فراموش میکنند. مساله ساده است: اگر میخواهید
دوچرخهسواری یاد بگیرید باید دوچرخهسواری را تمرین کنید و نه پدال زدن تنها یا
فرمان گرفتن تنها و حفظ تعادل تنها را. زیرا شما در نهایت هدفتان دوچرخهسواری است
و دوچرخهسواری درست حاصل تعامل فاکتورها و مهارتهای متعددی است، و شما باید
بتوانید به این تعامل برسید. به همین ترتیب، اگر میخواهید ترجمه یاد بگیرید باید
ترجمه را تمرین کنید. اگر میخواهید مکالمه یاد بگیرید باید مکالمه را تمرین کنید.
اگر میخواهید درک متنتان تقویت شود باید خواندن و فهم متن را تمرین کنید. زیرا
این کارها مستلزم تعامل مهارتهای متعددیاند، نه یک یا دو مهارت خاص. پس بیخود
وقتتان را با حفظ واژگان و یادگیری ساختهای گرامری تلف نکنید. بلکه به کاری
بپردازید که در نهایت میخواهید انجامش دهید. عزمتان را جزم کردهاید که مترجم
شوید؟ اشکالی ندارد. همین الان متن سادهای را بردارید و شروع به ترجمهاش کنید.
از سادهترین متنها شروع کنید اما پشتکار داشته باشید. مثلا هر ماه ده متن ساده و
کوتاه (یک صفحهای) را ترجمه کنید. ترجمههاتان را بارها بخوانید و بازنویسی کنید.
و این کار را حداقل شش ماه ادامه دهید...
چه بسا بگویید منظورت چیست که حفظ لغت یا یادگیری ساختارهای گرامری وقت تلف
کردن است؟ خب، در یک کلام حرف من این نیست که اینها اهمیت ندارند، بلکه من با روش
یادگیری آنها مساله دارم. واقعیت این است که بیشتر کارآموزان زبان راه نادرستی را
برای این کار انتخاب میکنند. مثلا، انتخاب 500 واژه و تلاش برای حفظ تمام آنها
کار غلطی است. در عوض، فرایند گسترش دایرهی لغات و آشنایی با زیر و بم ساختهای
گرامری باید از طریق درگیر شدن با کل فرایند صورت گیرد. این رهیافتی است که من
جایی دیگر تحت عنوان «فلسفهي آموزش کلگرا» از آن نام بردهام. اگر علاقمنديد كه
بيشتر دربارهي آن بدانيد توصیه میکنم دو يادداشت زير را بخوانيد:
آموزش ترجمه از منظر يك فلسفهی آموزش كل گرا
يادداشت سوم از مجموعهي نگاه ساختاري به كار ترجمه – در جستوجوي يك فلسفهي آموزش كلگرا– بخش اول
دوم) نرمافزارها را کافی ندان!
این روزها برنامهها و اپلیکشنهای زیادی برای یادگیری زبان وجود دارند که
شاید رایجترین آنها مجموعه نرمافزار «روزتا ستون» و سایت و اپلیکشن «دولینگو»
باشد. مشخصا خود من برای یادگیری زبان آلمانی ابتدا با روزتا ستون شروع کردم و پس
از مدتی تمرکزم را روی دولینگو گذاشتم. خب، شکی وجود ندارد که این قبیل برنامهها
بسیار مفيدند و در مراحل ابتدایی زبانآموزی واقعا به كار ميآيند. مخصوصا به این
دلیل که مواجهه با زبانی کاملا ناآشنا --- در تمامیت آن --- بسیار ترسناک و
رماننده است و میتواند کل پروژهی زبانآموزی را تهدید کند. این نرمافزارها
دقیقا برای این مرحلهی آغاز آشنایی طراحی شدهاند. یعنی دست شما را میگیرند و
آهسته آهسته با زبان جدید آشنایتان میکنند. آنها تمام هدفشان این است که ورود به
این دنیای تازه شما را نترساند. و این بسیار عالی است اما همزمان نقصی حیاتی هم
دارد. دقیقا به این دلیل که این نرمافزارها برای مراحل ابتدایی زبانآموزی طراحی
شدهاند از جایی به بعد دیگر نمیتوانند چندان کمکتان کنند. خیلی ساده، آنها لازماند
اما کافی نیستند. پس با نرمافزارها آغاز کنید اما بعد از مدتی منابع یادگیریتان
را متنوع کنید و مخصوصا خواندن متنهای کوتاه را در برنامهتان قرار دهید. در هر
صورت، یادتان باشد که نرمافزارها بسیار مفیدند اما به تنهایی نمیتوانند شما را
به جایی که میخواهید برسانند.
سوم) ناامید نشو!
میگویند زبانآموزی مانند بالا رفتن از کوه است. شما کوهنوردی را آغاز میکنید
اما در آغاز نه خورشید را میبینید و نه منظرهي زیبایی جلوي چشمانتان گشوده ميشود.
یعنی ابتدا فقط باید سختی بکشید و عرق بریزید و جان بکنید. بعد که به اندازهی
کافی بالا آمدید تازه میتوانید چیزهایی را زیر پایتان ببینید و کیفش را ببرید. و
البته نور خورشید هم کمکم بر شما خواهد تابید. این یعنی باید زمانی از کوهنوریتان
بگذارد تا احساس کنید که واقعا بالا آمدهاید. چیز دیگری که میگویند و به نظر من
هم درست است این است که اگر مبتدی باشید و بخواهید پیشرفتتان را در زبان حس كنيد حداقل
باید 300 ساعت زبانآموزی کنید. بله! 300 ساعت. باور کنید کم نیست. کافی است ضرب و
تقسیم سادهای کنید تا بفهمید که یک ترم زبانآموزی یعنی چند ساعت. مثلا، فرض کنیم
شما روزی یک ساعت زبان بخوانید و هر روز هم این برنامهتان را ترک نکنید. حدود یک
سال باید طول بکشد تا بتوانید حس کنید که پیشرفت کردهاید. اما متاسفانه خیلیها بعد
از یکی دو ترم زبانآموزی ناامید میشوند و دنبال کار را نمیگیرند. براي اينكه حس
ميكنند استعداد ندارند يا هيچ پيشرفتي نكردهاند. اما مگر دو ترم زبانآموزی چند
ساعت میشود؟!
چهارم) آهسته و پيوسته برو!
زبانآموزی اصطلاحا «عجلهبردار» نیست. یعنی مثلا شما نمیتوانید برای پر کردن
آن 300 ساعت لعنتی بگویید میخواهم روزی ده ساعت کار کنم تا ظرف یک ماه آن 300
ساعت را پر کنم. نه نمیشود و نداریم!
خب، چه بسا بگویید که من عجله دارم و میخواهم تا دو ماه دیگر به فنارسه یا
انگریز مهاجرت کنم. پاسختان می دهم که بیخیال یادگرفتن زبان شوید.
چرا چنین است؟ برای اینکه این قاعدهی دنیاست. تغییرات به آهستگی رخ میدهند.
و البته عجله کار شیطان است! در یک کلام، گول تبلیغات عجیب و غریب را نخورید و پولتان
را هم هدر ندهيد. همانطور که نمیتوانید ظرف یک ماه 20 کیلو وزن کم کنید و بعد از آن
خوش و خرم به زندگی سبکبارانهتان ادامه دهید، نمیتوانید ظرف یک ماه یا دو ماه
زبانی تازه را یاد بگیرید. اجازه بدهید دانش زبانی کمکم در مغزتان رسوب کند.
آهسته و پيوسته برويد.
پنجم) هرروزه به گلدانت سر بزن!
زبان مثل گل است. و گلها به رسیدگی و آب احتیاج دارند. شما البته میتوانید
گلتان را یک هفته تشنگی بدهید و از دیدن تقلای آن زبانبسته لذت ببرید. بعضی گلها
دوام میآورند. اما خیلی از آنها خشک میشوند. باید به گلتان هر روز توجه کنید و
آب بدهید. برای اینکه، خیلی ساده، میخشکد. مراقبت کنید و هر روز حداقل نیمساعت
زبان بخوانید. و مراقبت کنید که فاصلهتان با زبان زیاد نشود.
ششم) با ابزارها دوست باش!
من بارها در این وبلاگ دربارهی «سوءتفاهم تسلط» نوشتهام. خیلی از ما دچار
این سوءتفاهم ایم. حتی نظام آموزشی ما، از صدر تا ذیل، هم به این بیماری مبتلاست. اما
منظور من از سوءتفاهم تسلط چیست؟ به طور خلاصه، سوءتفاهم تسلط یعنی این تصور که
کاربر زبان باید چنان زیر و بمهای زبان را بداند که بتواند هر چالشی را بدون
مراجعه به کتابهای مرجع --- فرهنگ لغت و کتاب گرامر و ... --- حل کند. اگر بیشتر
میخواهید دربارهی سوءتفاهم تسلط بدانید توصیه میکنم این دو یادداشت من را
بخوانید.
وقتیاز "تسلط بر یک زبان" حرف میزنیم دقیقا از چه حرف میزنیم؟- بخش اول
وقتیاز "تسلط بر یک زبان" حرف میزنیم دقیقا از چه حرف میزنیم؟ - بخش دوم
راستش به نظر من حتی آزمونهای پیشرفتهي زبان در مقاطع تحصیلی دکترا هم دچار
سوتفاهم تسلطاند. کافی است کمی در آزمونهای زبان دقت کنید تا بفهمید که چه میگویم.
این آزمونها مملو از سووالاتی بسیار پیچیده و ظریفاند که مطلقا قرار نیست کسی
(حتی بومیهای زبان انگلیسی) آنها را به خاطر بسپرد، و چه بسا یک فرهنگ لغت جیبی
یا کتاب گرامر متوسط بتواند آن نیازها را تماما برآورده سازد. مساله این است که چه
چیزی را باید به خاطر سپرد و چه چیزی را باید به ابزارها سپرد. و زبانآموزی هردوی
این مهارتها را در خود دارد. و متاسفانه بخش اعظم آزمونهای زبان از مسائلي پر ميشوند
که اصولا نباید راه حلشان را به خاطر سپرد (و باید آنها را به ابزارها واگذار کرد).
به همين ترتيب، اين آزمونها معمولا خالی از مهارتهاي اساسياند؛ يعني مهارتهايي
كه هيچ كتابي نميتواند جاي خاليشان را پر كند و حاصل تجربه و تعمق در کار با
زباناند. دقيقا همين مهارتها هستند كه در نهایت کیفیت محصول نهایی را تعیین میکنند.
و متاسفانه جاي آنها در نظام آموزش ما خالي است.
حالا كه فهميديد سوءتفاهم تسلط چيست مواظب باشید در دام آن نیفتید. در عوض، تا
میتوانید با ابزارها کار کنید. همیشه به خاطر داشته باشید که در کار با زبان
ابزارها بهترین دوستان شما هستند. چه الان که مبتدی هستید و چه ده سال دیگر که احتمالا
حرفهای شدهاید. مثلا میتوانید دیکشنری یکزبانهای را کنار تخت خوابتان بگذارید
و هر شب قبل از خواب --- به شرطی که خیلی خسته نباشید --- آن را ورق بزنید. معنای
واژهها را ببیند و از کشف مترادفها و متضادها و خواندن شاهد مثالها و اصطلاحات
و عبارات لذت ببرید. البته هدفتان حفظ كردن چيزي نباشد. به هيچ وجه! صرفا از گشتوگذار
در فرهنگ لغت يا خودآموز گرامر لذت ببريد.
هفتم) به مغزت اعتماد کن!
احترام متقابل و تحمل را از درونتان آغاز کنید.به مغزتان آزادی دهید و آن را
مجبور نکنید که چیزی را که احیانا دوست ندارد به خاطر بسپارد. و این نکتهی بسیار
ظریفی است. اجازه بدهید مغزتان مهار یادگیری را به دست بگیرد. واقعیت این است که
فرایند یادگیری ماجرای بسیار پیچیدهای است و دانش ما دربارهی رخدادهایی که در
مغز انسان رخ ميدهد، بدون تعارف، بسیار بسیار ناچیز است. اما حداقل من بنا به
تجربه دریافتهام که مغز چندان دوست ندارد به کاری مجبورش کنند. دوست دارد خودش
تصمیم بگیرد چه چیزهایی را به خاطر بسپارد و چه چیزهایی را فراموش کند. پس اگر
معنای واژهای را نمیتوانید به خاطر بسپارید یا ساختاری وارد مغزتان نمیشود
اصرار نکنید. فرهنگ لغات و کتابهای گرامر را برای همین ساختهاند. مثلا، هر وقت
به واژهاي برخورديد كه معنايش را نميدانستيد به جاي اصرار بر يادآوري معناي آن
واژه به سراغ فرهنگ لغت برويد. به مغزتان اجازه دهيد بنا بر فرمولهاي خودش پروژهي
يادگيري را مديريت كند. به مغزتان استرس واريد نكنيد. مغزتان را سرزنش نكنيد.
عادات يادگيريتان را به رسميت بشناسيد و دوست داشته باشيد.
هشتم) از ندانستن نترس!
در مقدمه گفتم که زبانآموزی راه پرسنگلاخی است. الان میخواهم اضافه کنم که
کار با زبان، اصولا و همیشه، کاری انرژی سوز و جانگداز است. یعنی حتی اگر شما
کاربر حرفهای زبان هم باشید --- مثلا، تا حالا حداقل 500 صفحه ترجمه کرده باشید
--- باز هم کارتان با زبان سخت و طاقت فرساست. بگذارید خیالتان را راحت کنم، در
هیچ مرحلهای از کار با زبان «آسانی» را تجربه نخواهید کرد. حتی اگر عمری را صرف
این کار کرده باشید باز هم امکان دارد با لغاتی مواجه شوید که معناشان را نمیدانید؛
امکان دارد جملاتی سر راهتان قرار بگیرند که چموشی کنند و به راحتی نشود ترجمهشان
کرد. امکان دارد به نثری بر بخورید که دشوارفهم، مبهم و ترجمهناشدنی است. خلاصه
اینکه در کار با زبان «ندانستن» همیشه وجود خواهد داشت. هرگز و هرگز کار با زبان
آسان نمیشود!
پس از ندانستن نترسید. دارید متنی را میخوانید که حداکثر 50 درصد ماجرا را
درک میکنید؟ اشکال ندارد. به خواندن متن ادامه دهید. کتاب صوتیای را گوش میکنید
که به زحمت 20 درصدش را میفهمید؟ باز هم اشکالی ندارد. کلهشق باشید و به کارتان
ادامه دهید. مغزتان را آموزش دهید که به سروکله زدن با «ندانستنها» عادت کند، زیرا
کسی که پای در وادی زبان میگذارد همیشه ناچار است با «ندانستنها» دستوپنجه نرم
کند؛ چه امروز، چه ده سال دیگر!
نهم) از دیکشنریهای دوزبانه دوری کن!
ببينيد، زبانآموزي پشتكار شيطاني و مغز بسيار ورزيده ميخواهد. از همان اول
كار. پس آستينهاتان را بالا بزنيد و از همان اول خود را به سختي عادت دهيد و اصول
را رعايت كنيد. يكي از اين اصول استفاده از ديكشنريهاي يكزبانه است و نه دو
زبانه. قبول دارم در ابتدا كار سختي است. و دقيقا به همين خاطر تاكيد ميكنم از
همان ابتدا خود را به كار سخت عادت دهيد. زيرا همانطور كه گفتم اين راه پر سنگلاخي
است و اگر مردش (يا شيرزنش!) نباشيد وسط راه ميبريد. اشكالي ندارد كه از ديكشنريهاي
دانشآموزي و ساده آغاز كنيد. اشكالي ندارد كه هر از گاه نگاهي دزدكي به فرهنگهاي
دو زبانه بيندازيد. اشكالي ندارد كه گاهگاه --- اما به ندرت --- خستگي در كنيد.
اما بدانيد كه بهترين ديكشنريهاي دوزبانه به گرد پاي وبستر يا لانگمن يا كالينز
عزيز نميرسند. اولي استخري است و دومي به اقيانوسي ميماند. معلوم است كه يادگيري
شنا در اقيانوس كار بسيار دشوارتري است اما مطمئن باشيد كه به زحمتش ميارزد.
دهم) با خودت روراست باش!
رسيديم به فرمان دهم. فرمان دهم كمي متفاوت است و شايد بهتر بود آن را به
عنوان اولين فرمان ميآوردم. اما ترجيح دادم كه ابتدا شيرفهمتان كنم كه قرار است
پاي در چه درياي خونفشاني بگذاريد. بديهي است تنها كساني ميتوانند از اين بيابان
هول عبور كنند كه عزمي راسخ و انگيزهاي بسيار قوي داشته باشند. به بيان صريحتر،
بدانند كه ميخواهند با زبان چه كنند. بند
آخر در يادداشت «توصيههايي متفاوت براي علاقمندان به يادگيري زبان» شرح فرمان دهم
است. آن را اينجا ميآورم:
«یادتان باشد که
اگر «حقیقتا» کاری با زبان نداشته باشید یاد گرفتن آن بیهوده است! بالاخره باید از
این مهارت در جایی استفاده کنید. وگرنه خیلی سریع پژمرده میشود و میپوسد. خب،
کارتان با زبان انگلیسی چیست؟ میخواهید بروید خارج و حالش را ببرید؟ شغلتان ایجاب
میکند که زبان بدانید؟ شیطان به پس کلهتان زده است و میخواهید – زبانم لال و
بلا به دور - مترجم شوید؟ دوست دارید راهنمای تور شوید و با پیرزنهایی که به
ایران میآیند خارجکی اختلاط کنید؟
هیچکدام؟ خوشا
به حالتان! بروید مثل آدم زندگیتان را کنید. خوشبختانه نیاز نیست با یاد گرفتن
زبان وقت و انرژی و پولتان را هدر دهید. »
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر