۱۳۹۰ آبان ۲۷, جمعه

کاربر اکتیو و کاربر پسیو؛ تفکیکی سودمند در مهارت‌های لازم برای کار با زبان دوم


1- کسی که به سراغ زبانی بیگانه می‌رود یا کاربر اکتیو (active) است و یا کاربر پسیو (passive). کاربر اکتیو تولیدکننده‌ی متن است و کاربر پسیو مصرف‌کننده‌ی متن. به زبان دیگر، کاربر اکتیو متن را می‌نویسد و کاربر پسیو صرفا از آن استفاده می‌کند. مثلا، فارس‌زبانی که می‌خواهد مقاله یا جستاری را به زبان انگلیسی بنویسد کابر اکتیو زبان است. او دارد متن را تولید می‌کند. در مقابل، آن کسی که می‌خواهد متنی را از زبان انگلیسی به زبان مادری خود، مثلا فارسی، ترجمه کند کاربر پسیو زبان است. او خود در مقام تولید متن به زبان بیگانه نیست. طبیعتا بعضی فعالیت‌ها هم هستند که فرد در آنها هر دو نقش را در یک زمان بازی می‌کند. مثلا، کسی که دارد با فردی بیگانه گفت‌وگو می‌کند هر دو نقش  را دارد. او زمانی که به حرف طرف مقابل گوش می‌دهد و سعی می‌کند آن را بفهمد کاربر پسیو زبان است و زمانی که خود شروع به سخن گفتن می‌کند تبدیل می‌شود به کاربر اکتیو.
اما اهمیت این تقسیم‌بندی در چیست؟ این تقسیم‌بندی به ما کمک می‌کند مهارت‌های متفاوتی را که هرکس در هنگام مواجهه با زبان بیگانه به‌شان نیاز دارد مشخص کنیم. بعدا به طور مفصل به این مساله می‌پردازیم. و فعلا بر بسط تقسیم‌بندی‌مان از کاربران زبان تمرکز می‌کنیم.
2- کاربران اکتیو زبان را نیز می‌توان به دو قسمت تقسیم کرد. کسی که در یک لحظه مجبور به تولید و عرضه‌ی متن است فرق می‌کند با کسی که بین تولید و عرضه‌اش فاصله‌ی زمانی وجود دارد. تفاوت آنها بسیار مهمتر از چیزی است که در نظر اول به چشم می‌آید. اولی نمی‌تواند متن خود را ویرایش کند، پس ناگزیر است که در لحظه و با استفاده از دانش زبانیی که در ذهن دارد متنی خوب و باکیفیت تولید کند. طبیعتا این کار دشواری است. دومی بسیار خوشبخت‌تر از اولی است. او این فرصت را دارد که بارها و بارها در متن رفت‌وبرگشت کند تا به کیفیتی که مطلوبش است برسد. او می‌تواند با کمک ابزارهای کمکی فراوان – یعنی کتاب‌های گرامر و فرهنگ‌های لغت – محصول خود را صیقل بدهد. طبیعتا این امکانی است که کاربر اکتیو نوع اول اَزَش محروم است. مثلا، کسی که مشغول سخنرانی است یا دارد با فردی بیگانه گفت‌وگو می‌کند باید در یک لحظه متن را تولید و عرضه کند. او فرصت ویرایش یا اصلاح محصول خویش را ندارد. او نمی‌تواند در حین گفت‌وگو به فرهنگ‌های مختلف مراجعه کند و حرف‌هاش را بازنویسی کند. اما وضع کسی که مشغول نوشتن متنی مکتوب به زبانی بیگانه است فرق می‌کند. او می‌تواند بین تولید و عرضه‌ی محصول خویش فاصله‌ی زمانی بیندازد و در این فاصله متن خود را ویرایش کند. او این امکان را دارد که از کمک فرهنگ‌ها و کتاب‌های مرجع مختلف بهره‌مند شود.
3-  باتوجه به بند 1 و 2، ماهیت کاری که کاربر پسیو زبان انجام می‌دهد بسبار متفاوت است با کاری که کاربر اکتیو زبان می‌کند. به همین ترتیب، کاربر اکتیو نوع اول کاری می‌کند و کاربر اکتیو نوع دوم نیز کاری دیگر. طبیعتا در بعضی حوزه‌ها بین این سه کار همپوشانی‌هایی نیز وجود دارد. اما باید دقت کرد که اختلافشان به هیچ‌وجه اندک نیست. باید دقیقا آگاه بود که تفاوت‌هاشان چیست. زیرا تنها با درک تفاوت‌های آنهاست که می‌توان مهارت‌های مورد نیاز برای هریک را تعیین نمود. این سه کاربر با چالش‌های متفاوتی مواجه‌اند و به مهارت‌های متفاوتی نیاز دارند.
4- مهمترین چالشی که کاربر اکتیو زبان (نوع اول: تولید و عرضه‌ی در لحظه) باش مواجه است، حجم دانسته‌های زبانیی است که باید در ذهن داشته باشد. او ضرورتا باید دایره‌ی واژگانی وسیع و کاملی داشته باشد، از ساخت‌های نحوی آگاه باشد و بتواند به موقع اَزَشان استفاده کند. او نمی‌تواند کوله‌باری از کتاب‌های کمکی را با خود به این طرف و آن طرف بکشد و هرجا که نیاز شد از آنها استفاده کند. پس باید هرچیزی را که بِه‌اَش نیاز پیدا می‌کند به ذهن بسپرد. اما مهمترین چالش کاربر اکتیو زبان (نوع دوم: تولید و عرضه‌ی بافاصله) چیز دیگری است. او باید بداند که چیزی که کیفیت کار او را تعیین می‌کند دانسته‌های زبانی او نیست، بلکه استراتژی اوست برای چگونه رسیدن به کیفیتی که مطلوبش است. او باید بداند که بهترین ابزارش برای رسیدن به این کیفیت مطلوب چیستند و چگونه می‌تواند در استفاده از آنها مهارت کسب کند. او باید بداند که مثلا فرهنگ لغت‌های معمولی چندان به کار او نمی‌آیند. پس باید کتابخانه‌ی غنیی از مرجع‌های خاص داشته باشد. مرجع‌هایی که مخصوص کاربران اکتیو زبان‌اند. او باید مثلا Longman Activator را بشناسد؛ با  Longman Lexicon of Contemporary English آشنا باشد؛ با Oxford Collocations Dictionary، Oxford Thesaurus و ... کار کرده باشد. او باید بداند که صرفا با اتکا به دانسته‌های زبانی، و بدون استفاده از این ابزار، هیچ‌گاه نمی‌تواند به متنی باکیفیت دست پیدا کند.
4- مهمترین چالشی که کاربر پسیو زبان باش مواجه است مساله‌ی فهم است. این مساله‌ای زبان‌شناختی نیست بلکه تماما فلسفی است؛ به بیان دقیق‌تر، هرمنوتیکی است. او باید با دشواری‌های مساله‌ی فهم متن آشنا باشد. اصولا فهم متن یعنی چه؟ چه وقت می‌توانیم مطمئن شویم که متنی را درست و کامل فهمیده‌ایم؟ آیا اصولا فهم کامل متن ممکن است؟ و مهمترین پرسش: چه وقت می‌توانیم دست از پژوهش بیشتر در متن برداریم؟ به بیان دیگر، نقطه‌ی پایان پژوهش کجاست؟ بله، این مهمترین پرسشی است که کاربر پسیو زبان باش مواجه است. او باید بداند که چه زمان وقت رجوع به کتاب‌های مرجع است و مهمتر از آن، کی می‌تواند مطمئن شود که به آنچه می‌خواسته دست یافته، پس سرو کله زدن با کتاب‌های مرجع کافی است. پس، کاربر پسیو زبان باید به نگره‌ی انتقادی بسیار سفت و سختی مجهز باشد. این نگره‌ی انتقادی به او کمک می‌کند فهم خود از متن اصلی را به طور مداوم به چالش بکشد و در این مورد پرسش‌های دشوار طرح کند. تنها با استفاده از این نگره‌ی انتقادی است که " آلارم‌های متن" خودشان را به او نشان می‌دهند. آلارم‌های متن نقاط تاریکی هستند که فهم مترجم از متن اصلی را به چالش می‌کشند. آنها پرسش‌هایی‌اند که تبیین مترجم از معنای متن پاسخی برایشان ندارد.
طبیعتا کاربر پسیو زبان نیز به ابزاری مخصوص به خود نیاز دارد. مثلا، کتاب‌های گرامر موجود در بازار – تا آنجا که من دیده‌ام – چندان به کار کاربر پسیو زبان نمی‌آیند. آنها برای کاربر اکتیو زبان نوشته شده‌اند. پس کسی که کارش تولید متن نیست نباید وقت خود را صرف یادگرفتن همه‌ی مطالب آنها کند. او باید بداند که بیش از 50 درصد مطالب این کتاب‌های گرامر اصولا برای او نوشته نشده‌اند، زیرا از یک طرف، مهارت‌هایی که او به‌شان نیاز دارد از جنس دیگری‌اند و از طرف دیگر، همان‌طور که پیش از این نیز گفتیم " نگره‌ی تسلط" سوء تفاهمی بی‌فایده و غیر ممکن بیش نیست.
5- بزرگ‌ترین سوء تفاهمی که کاربر پسیو زبان و کاربر اکتیو نوع دوم باش مواجه‌اند این است که چه را باید به ذهن سپرد و چه را باید در کتاب‌های مرجع و کنار دست نهاد. این مهم‌ترین سوء تفاهمی است که کل بنای آموزش زبان در ایران بر آن بنا شده‌است. معضل بزرگ این نیست که علاقمندان تازه‌کار زبان وقت خود را با حفظ معنای واژه تلف می‌کنند... معضل بزرگ آنجاست که وقتی با زباندانی صحبت می‌کنی که کارش برگردان متون از فارسی به انگلیسی است، او نیز از میزان دایره‌ی لغاتت می‌پرسد... متاسفانه او نیز دچار این سوء تفاهم بزرگ است و نمی‌داند چه را باید به ذهن سپرد و چه را باید کنار دست نهاد. او از تفکیک نوع کاربرها ناآگاه است، بنابراین خیال می‌کند هر که مشغول کار زبان است کارش مانند همان کاربر اکتیو نوع اول است. نمی‌داند که کاربر پسیو و کاربر اکتیو نوع دوم این فرصت ارزشمند را دارند که روی محصول خویش رفت‌وبرگشت کنند و آن را با کمک کتاب‌های مرجع پیراسته‌تر سازند. این همان سوء تفاهم " تسلط " است که در گذشته به‌اش پرداختیم. همان‌طور که پیش از این نیز گفتیم دست‌یابی به روایت قوی از تسلط کاری غیرممکن و بی‌فایده است. درست به حفظ کردن تمام کوچه و پس کوچه‌های شهر می‌ماند. اما می‌توان بدون تسلط بر زبان و البته با کمک گرفتن دقیق و روشمندانه از کتاب‌های مرجع متنی مناسب تولید کرد. مساله این است که چه را به خاطر بسپریم و چه را به کتاب‌ها محول کنیم.
مساله این است که بدانیم داریم چه می‌کنیم و مهارت‌هایی را یاد بگیریم که بیشترین نیاز را به‌شان داریم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر