۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

مختصری در باب تنگ‌تر و تنگ‌تر شدن حلقه‌ی ما


1-  مادر به همراه دخترکش کنار دیوار ایستاده‌اند. از همان دور معلوم است که گدا هستند و به امید کمک آمده‌اند. هیچ‌کس به آنها توجهی نمی‌کند. بدتر آنکه، هیچ‌کس حتی رویش را به سمت آنها هم بر نمی‌گرداند. انگار هرکس به دوقدمی آنها می‌رسد به طرزی خارق‌العاده کر و کور می‌شود. می‌رسم به آنها. زن می‌گوید آقا... اهمیتی نمی‌دهم و رد می‌شوم. نیم ساعت بعد که همان مسیر را بر می‌گردم باز با آنها برخورد می‌کنم. زن می‌گوید آقا... باز هم اهمیتی نمی‌دهم و ... چند قدمی که بر می‌دارم عمق فاجعه کم‌کم خودش را نشان می‌دهد.


2- مسئولان امر از هر فرصتی استفاده می‌کنند تا اعتماد مردم را به گداهای خیابانی از بین ببرند. طوری که آنها تبلیغ می‌کنند این‌ها همه‌شان مشتی ثروتمند دروغ‌گویند که در محله‌های اعیان‌نشین شهر خانه‌های بزرگ و ماشین‌های بزرگ دارند. پس به هیچ‌وجه نباید ریالی به آنها کمک کرد. امیدوارم نیتشان خیر باشد اما واقعا نمی‌فهمم که چرا این‌قدر اصرار دارند اعتماد و اطمینان میان مردم را از بین ببرند. واقعا برای چه تمام زورشان را می‌زنند تا ساختارهای غیررسمی روابط میان طبقات مختلف جامعه را از بین ببرند، و دستگاه‌های خودساخته و غیرکارآمد - در اینجا کمیته‌ی امداد - را به جای این ساختارهای سنتی و صیقل‌خورده بگذارند. یعنی از پیامدهای ناخواسته‌ی این کار اطلاع ندارند؟ یعنی در این مجموعه‌ی عریض و طویل، یک نفر هم نیست که به این دوستان هشدار بدهد این همه تبلیغات مستمر درباره‌ی شیاد بودن گداهای خیابانی، ممکن است مانع کسب درآمد تک‌وتوکی گدای سابقه‌دار بشود، اما به قول رابرت کی مرتون، پیامدهای ناخواسته و پیش‌بینی‌ناشده‌‌ی بسیار خطرناکی هم دارد که به این راحتی‌ها نمی‌شود درمانشان کرد؟ کسی نمی‌داند که این تبلیغات مستمر باعث شده که حساسیت ما نسبت به درد و رنج و درخواست کمک همشهری‌های غریبه‌مان کاملا از بین برود و به اصطلاح، پوستمان در برابر التماس کلفت شود، زیرا این‌طور در مخ ما فرو کرده‌اند که بدون استثنا، هرکس در خیابان از ما طلب کمک بکند دروغ می‌گوید و قصد سرکیسه کردن ما را دارد؟ آیا مسخره نیست که در یک جامعه‌ی اسلامی، یکی از اهداف ضمنی تبلیغات رسمی و برنامه‌های تلویزیون، بی‌اعتماد کردن مردم به یکدیگر است و چنان، در طول سال‌ها، این کار را با جدیت و استمرار و اصرار انجام داده که حتی کسانی که تماشای تلویزیون بخش بسیار بسیار اندکی از برنامه‌ی روزانه‌شان را تشکیل میدهد هم ناخودآگاه تحت تاثیر این تبلیغات قرار گرفته‌اند؟