توضیح: در یکی دو یادداشت گذشته به مساله و معضل ترجمه در ایران پرداختم. از آنجا که به دلایل مختلف بین این یادداشتها فاصله افتاد در این جا خلاصهای از بحثهای گذشته را به همراه پیشنهاد دو اصطلاح تازه برای ارزیابی ترجمه (ترجمهی فروتنانه و ترجمهی زورگویانه) میآورم. امید که بتوانم در آینده به شکلی فنیتر و دقیقتر در مورد رهیافت پیشنهادیام بحث کنم.
*
1- معیار وفاداری معیار مناسبی برای ارزیابی ترجمه نیست و به تولید ترجمههایی انجامیده که شاید دقیق و وفادار باشند اما قطعا خواندنی و فهمیدنی نیستند. این ترجمهها خواننده را پس میزنند و مانع ارتباط برقرار کردن صاف و سادهی او با محتوای نوشته میشوند، تا جایی که او - در بیشتر موارد - ترجیح میدهد با همان انگلیسی دست و پا شکسته به سراغ متن اصلی برود. او در این هنگام چیزی شگفت را تجربه میکند: فهم متن اصلی برایش سادهتر است تا متن ترجمهشدهی آن که از قضا توسط مترجمی معتبر و صاحبنام هم انجام شدهاست. به راستی دلیل این تجربهی شگفت و خارق عادت چیست؟ چرا من، که زبان مادریام فارسی است و زبان انگلیسی را افتان و خیزان و نصفه و نیمه یاد گرفتهام و تاکنون پا به یک کشور انگلیسیزبان هم نگذاشتهام، متن اصلی یک کتاب را راحتتر میفهمم تا متن ترجمهشدهی آن را؟
بله! این پرسش مهمی است. و من میخواهم – کودکوار – جرات و جسارت به خرج بدهم و فریاد بزنم که پادشاه برهنه است و من – علیرغم برخورداری از سطح متوسطی از دانش علوم انسانی – هنگام درک بسیاری از متون ترجمهشده در زمینهی جامعهشناسی، فلسفه، علوم سیاسی و ... دچار مشکل میشوم. رک و راست بگویم، نمیفهمم این متنها چرا مهماند و یا اصلا دربارهی چه حرف میزنند، تاکیدها را نمیگیرم، ظرایف و ریزهکاریهای زبانی را متوجه نمیشوم. و این به هیچ وجه تقصیر من نیست. میخواهم ادعا کنم که ترجمههای ما شاید دقیق و وفادار باشند، اما خواندنی نیستند و به زور از خواننده چیزی را میخواهند که سزاوارش نیست.
بله! این پرسش مهمی است. و من میخواهم – کودکوار – جرات و جسارت به خرج بدهم و فریاد بزنم که پادشاه برهنه است و من – علیرغم برخورداری از سطح متوسطی از دانش علوم انسانی – هنگام درک بسیاری از متون ترجمهشده در زمینهی جامعهشناسی، فلسفه، علوم سیاسی و ... دچار مشکل میشوم. رک و راست بگویم، نمیفهمم این متنها چرا مهماند و یا اصلا دربارهی چه حرف میزنند، تاکیدها را نمیگیرم، ظرایف و ریزهکاریهای زبانی را متوجه نمیشوم. و این به هیچ وجه تقصیر من نیست. میخواهم ادعا کنم که ترجمههای ما شاید دقیق و وفادار باشند، اما خواندنی نیستند و به زور از خواننده چیزی را میخواهند که سزاوارش نیست.
2- بله. این نوع ترجمهها، ترجمههایی «زورگویانه»اند. زیرا از خوانندهی بختبرگشتهی فارسزبان چیزی را میخواهند که حتی متن اصلی - و نویسندهی آن - نیز از خوانندهی بومی خود نخواستهاست. آنها از خوانندهی فارسزبان میخواهند که چند برابر وقت و انرژی و تمرکز لازم را صرف خواندن و فهمیدن متن کند. و البته زحمت تا انتها خواندن متنی نازیبا و دشوارفهم را نیز به جان بخرد، و هیچ اعتراضی نکند. زیرا اعتراف او به نفهمیدن متن یک معنا بیشتر ندارد: او فاقد ذوق و قریحهی فلسفی است! بله، مناسبات نادرست حاکم بر فضای روشنفکری ایران نیز به این معضل دامن زدهاست. متون فلسفی قاعدتا باید متونی ثقیل و دشوارفهم و دشوار خوان باشند. هرکه ساده و روان و خوشخوان بنویسد لابد بیسواد است و دایرهی لغات اندکی دارد. این پیشفرضهای مضحک، لاجرم، به تهیهی متونی انجامیده که فهمیدنشان کار حضرت فیل است! خوانندهی بینوا هم که نام و آوازهی نویسنده، مترجم و ناشر را روی کتاب میبیند جرات نمیکند چیزی را که حس میکند بر زبان بیاورد. درست مثل داستان لباس پادشاه. هیچکس جرات آن را ندارد که فریاد بزند که فهم فلان ترجمه برایش کاری شاق و بسیار دشوار است. و او به همین دلیل کتاب را تا انتها نخواندهاست. همه میترسیم که به بیسوادی متهم شویم. پس ترجیح میدهیم با درد نفهمیدن متون ترجمه بسوزیم و بسازیم و البته دم بر نیاوریم. هیچکس حاضر نیست انگشت اتهام را به سمت پادشاهان ترجمهی این سرزمین بگیرد و متهمشان کند که ترجمهشان چیزی که باید باشد نیست.
3- بر همین اساس میاندیشم که باید به وضع معیار کاملتر و مناسبتری اندیشید و ملاک وفاداری به تنهایی نمی تواند دلیل بر درستی و خوبی ترجمهای باشد. اصطلاحی که میخواهم از آن استفاده کنم اصطلاح «ترجمهی فروتنانه» است، در مقابل ترجمهی وفادارانه و البته زورگویانه. ترجمهی فروتنانه ترجمهای است که به متن اصلی وفادار است * و در عین حال به خواننده زور نمیگوید. زیرا دقیقا همان چیزی را از او میخواهد که مولف متن اصلی از خوانندهی بومی خود خواسته است و نه بیشتر. این متن توسط خواننده در زبان مقصد با صرف همان وقت و انرژیی خوانده میشود که خوانندهی بومی در زبان مبدا صرف میکند. ترکیب این دو معیار است که سرنوشت ترجمه را مشخص میکند و وفاداری ِتنها به هیچوجه معیار کاملی برای ارزشگذاری ترجمه نیست.
****
در یادداشت آینده با ذکر چند نمونه به مسالهی ابهام در ترجمه و رابطهاش با معادلهای پیشنهادی برای واژگان انگلیسی میپردازم و چنین نتیجه می گیرم که بسیاری اوقات، معادلهای پیشنهادشده برای واژگان تازهی انگلیسی ریشه در تعریف و تصور زورگویانه از ترجمه دارند و ابهام متن را بسیار افزایش میدهند.
****
.......................
* توضیح این نکته ضروری است که در اینجا منظور از وفاداری، تعریفی ضعیف از وفاداری است و نه تعریفی قوی از آن. در آینده مفصلتر به این دو تعریف از وفاداری و تفاوتهاشان خواهم پرداخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر