اول)
حسن روحانی انتخابات ریاست جمهوری را برد. طبعا خوشحالم. حسن
روحانی اصلاحطلب نیست. کاملا پیداست که دوست هم ندارد اصلاحطلب خوانده شود. اما
دعوایمان که بر سر نامها نیست. همین که راست سنتی با تمام وجود خطر راست جدید را
حس کرد و حاضر شد برای شکست دادن آن با اصلاحطلبها همکاری کند اتفاق مبارکی است.
همین که ناطق نوری و هاشمی و خاتمی توانستند ماجرا را به خوبی مدیریت کنند اتفاق
مبارکی است. تصمیم استراتژیک عارفِ اصلاحطلب برای انصراف به نفع روحانیِ راست
سنتی اتفاق مبارکی است. همانطور که گفتم بر سر نام دعوا نمیکنیم، اما پیشبینی
میکنم این انتخابات آبستن طفل سیاسی تازهای باشد. حالا از پدری اصلاحطلب و
مادری راست سنتی، فرزندی داریم که هنوز نمیدانیم نامش چیست...
دوم)
روزهای پیش از انتخابات صحنهی جدالی بود میان تحریمیها از
یک طرف، و امیدواران از طرف دیگر. بخش عمدهای از تحریمیها انعکاسدهندهی روایت
یاس* بودند. بر اساس نظر روایتگران یاس، تنها راه چارهی مشکلات ایران این است که
در چشم به هم زدنی، تمام سیاستمداران و مقامات و کارگزاران فعلی ایران از صحنهی
روزگار محو شوند و جای آنها را لیبرالهایی خوشپوش و دموکرات بگیرند. البته کاش
خواستهشان به جابجایی انسانها محدود میشد. آنها به علاوه خواستار آنند که، باز
هم در چشم به هم زدنی، تمام ساختارهای معیوب، نهادها و قوانین تحدیدکنندهی آزادی،
رسوم غیردموکراتیک و ... نیست و نابود شوند و به جای آنها نهادهای مستقل، قوانین
لیبرالی و سنتهای مبتنی بر تساهل و تسامح بنشیند.
روایتگران یاس به چیزی کمتر از این راضی نیستند. به همین
خاطر در نظر آنها هیچ تفاوتی میان روحانی و جلیلی (و خاتمی و احمدینژاد) نیست. از
نظر آنها کارگزاران نظام جمهوری اسلامی (از اصلاحطلب گرفته تا راست تندرو) همه سر
و ته یک کرباسند. پس تنها چارهی کار این است که با عصایی جادویی آنها را به دیار
عدم فرستاد و به جاشان جفرسونها و فرانکلینها و توماس پینها را نهاد.
البته که این پروژهای غیرعملی و یوتوپیایی است. در بهترین
حالت به یاس، و در بدترین حالت به عدم مدارای خشونتطلبانه و تخریب دستاوردهای
اندک موجود منجر خواهد شد.
سوم)
روایت یاس از ما کنشگران عرصهی سیاست انتظار دارد نظرگاهی خداگونه** داشته باشم. و دقیقا بدانیم
بهترین، کوتاهترین و سریعترین راه برای نیل به دموکراسی – در کاملترین صورت خود
– چیست؛ از ما میخواهد وقت را تلف نکنیم و دست به آزمون و خطا نزنیم. از ما میخواهد
بهترین اهداف را تصور کنیم و برای رسیدن به آنها بهترین ابزارها را به کار گیریم.
از نظر روایتگران یاس هر شیوهای به جز این محکوم است و باید تمام نیروها را برای
کارشکنی در آن به کار برد.
بدیهی است که این سودایی از اساس باطل است. و حتی کوچکترین
شباهتی هم به فرآیند تحول دموکراتیک در جهان غرب ندارد. روایتگران یاس پیش از هر
چیز باید درک کنند که دموکراسی پروژهای خلاقانه است. به این معنا که ما به هیچوجه
نمیتوانیم بدانیم کدام ابزارها میتوانند – در اینجا و در این زمان – به بهترین
نحو هدفمان را تحقق بخشند. به همین دلیل چارهای جز آزمون و خطا نداریم. آزمون و
خطایی که گاهی اوقات باعث میشود سر از بنبست در بیاوریم. و مجبور شویم راه رفته
را اندکی بازگردیم. و البته که رسیدن به بنبست نیز خود دانشی بسیار بافایده است.
زیرا به ما میگوید که در مسیر نیل به هدف کدام ابزارها به کار ما نمیآیند. (مثلا،
تا سالها اندیشیده میشد تحریم انتخابات میتواند گزینهای مناسبی برای تحقق هدف
باشد. اما تجربهی سالهای اخیر، کنشورزان ایرانی را در این مورد دچار تردید جدی
کرد. و ما میوهی این تردید جدی را روز جمعه چشیدیم. البته باز این به معنای آن
نیست که تحریم قطعا گزینهی بیفایدهای است و یا میتوانیم از روی یقین ادعا کنیم
هرگز به آن باز نخواهیم گشت. چه بسا روزی در آینده کنشگران ایرانی یک بار دیگر به
طور جدی به تحریم بیندیشند.)
و البته کاش سختی ماجرا به انتخاب ابزار درست ختم میشد.
واقعیت این است که ما به هیچوجه نمیتوانیم حتی از هدف نیز تصور درستی داشته
باشیم. هدف چیزی نیست که ما ابتدا تمام و کمال آن را تصور کنیم و سپس به دنبال ابزارهایی
برای نیل به آن بگردیم. هدف در فرآیند نیل به آن بازسازی/بازتعریف/اصلاح میشود. جهان
غرب در ابتدای مسیر خود به سمت جامعهی دموکراتیک، به هیچ وجه نمیدانست که جامعهی
دموکراتیک چگونه چیزی است و چطور از کار در خواهد آمد.
به طور خلاصه، پروژهی دموکراتیک پروژهای همراه با اصلاح
دایم است. ما به طور مداوم تصورمان را از هدف مورد تجدیدنظر قرار میدهیم، و به
همین ترتیب ابزارهای خود را برای نیل به هدف بهبود میبخشیم.
و البته این چیزی نیست که روایتگران یاس قادر به درک و
پذیرش آن باشند. آنها دنیایی خیالی را ذهن دارند. دنیایی که در آن نیل به دموکراسی
کاری این چنین دشوار، طولانی و نفسگیر نیست. آنها از سر ناآگاهی گمان میکنند
جهان غرب این مسیر را به آسانی پیمودهاست. از نظر روایتگران یاس، دموکراسی «آنجاست».
صرفا کمی آنطرفتر قرار دارد. کامل و با تمام جزئیاتش. کافی است چشمانمان را باز
کنیم تا آن را ببینیم. دستانمان را دراز کنیم تا آن را بگیریم. کافی است قدمی
برداریم تا از نقطهی صفر به نقطهی صد برسیم.
ناگفته پیداست که این خیالی باطل و بسیار خطرناک است و به
تمایل برای تخریب دستاوردهای هرچند کوچک اما مهم موجود میانجامد.
چهارم)
از این منظر، به خوبی میتوان تلاش سایت خودنویس را برای تخریب
هرچه تا حالا به دست آوردهایم درک کرد. سایت خودنویس به طور تمام وقت مشغول بسط و
انتشار روایت یاس است. و در این راه حتی از انجام اعمال ناجوانمردانه نیز ابایی
ندارد. از نظر گردانندگان سایت خودنویس، حالا که نمیتوانیم در چشم به هم زدنی به
صد برسیم بهتر است که همیشه روی صفر بمانیم...
پانوشتها:
* اصطلاح «روایت یاس» را از علی میرسپاسی گرفتهام. مخصوصا
کتاب «روشنفکران ایرانی؛ امید اجتماعی و یاس فلسفی.
** اصطلاح God’s
point of view یا God’s-eye view of
thing را از هیلری پوتنام گرفتهام.