[توضيح: زبانآموزي و
زير و بمهاي آن چيزي است كه هميشه به آن علاقمند بودهام. نوشتههاي فراوانم در
اين وبلاگ گواه اين موضوعاند. اما در يك سال اخير كه شروع به ياد گرفتن زبان
آلماني كردهام ماجرا برايم جديتر هم شدهاست و به طور مداوم اينترنت را براي يافتن
مطالب به درد بخور در بارهي زبان آلماني زير و رو ميكنم. در يكي از همين جستوجوها
به آندره كلاين و نوشتههاي بسيار ارزشمند و كاربردياش در باب زبانآموزي رسيدم.
بدون تعارف، بسيار خوب مينويسد و من نوشتههايش را بسيار دوست دارم. براي همين،
گفتم شايد بد نباشد به تدريج مهمترين يادداشتهايش را در باب زبانآموزي ترجمه كنم
و اينجا بياورم. اميد كه بتواند گرهي از كار فروبستهي زبانآموزان بگشايد. اين
اولين ترجمه از يادداشتهاي آندره كلاين است. خب، شايد عنوان مطلب باعث شود فكر
كنيد فقط به كار آلمانيخوانها ميآيد. بدون ترديد اشتباه ميكنيد...! اين
يادداشت كوچك شامل نكتههاي بسيار ارزشمندي است كه همهي علاقمندان به زبانآموزي
بايد آنها را آويزهي گوش كنند.]
***
من سالهاي زيادي است كه
معلم زبان آلمانيام. و در اين سالها اين شانس را داشتهام كه با دانشآموزان
زيادي از سراسر دنيا كار كنم، و چيزهاي زيادي را به چشم ببينم. مثلا بسياري از
مشكلاتي كه من به عنوان معلم زبان آلماني با آنها مواجه ميشوم ريشه در ويژگيهاي
منحصر به فرد زبانهايي دارد كه دانشآموزان با آن سخن ميگويند؛ يعني زبان مادري
آنها. و البته فراتر از اين، هر دانشآموز نيز به دليل ويژگيهاي شخصي نياز به
تمرينها و شيوهي آموزشي متفاوتي دارد.
بنابراين، من به اين جا
رسيدهام كه نبايد هيچ دستورالعمل كلي و عموميي براي زبانآموزان ارائه كنم. چنين
راه حل كليي وجود ندارد. به بيان ديگر، تقريبا غير ممكن است كه بتوان شيوهي
يكتايي براي يادگيري زبان آلماني [يا هر زبان ديگري] به دست داد كه براي همهي
دانشجويان زبان كار كند. پس بهتر است تاكتيك متفاوتي را برگزينم و بگويم كه چه
كارهايي فايده ندارند!
خب، اين شما و اين هم
كارهايي كه نبايد بكنيد.
الف) پر كردن مغز با معناي
واژهها
بعضيها فكر ميكنند اگر
تا ميتوانند -- و به سرعت – واژههاي آلماني زيادي را ياد بگيرند دايرهي لغات
آنها يقينا گسترش خواهد يافت. اما آيا واقعا چنين است؟ يعني آيا ميتوان گفت كه هر
چه ورودي (input) بيشتر باشد خروجي (output)
بهتر است؟ راستش را بخواهيد نه! خيال نكنيد كه صرف به خاطر سپردن فهرستي اللهبختكي
(random) از واژهها باعث خواهد شد كه Wortschatz (گنجينهي لغات) شما به نحوي معجزهآسا گسترش يابد.
دو مساله وجود دارد كه
هنگام به خاطر سپردن واژهها بايد اكيدا حواستان به آنها باشد. اول: مرتبط بودن
(Relevance) و دوم: به خاطرسپاري (Retention). زبانآموزي را تصور كنيد كه خروار خروار واژههايي را ياد ميگيرد
كه هيچ كاربردي در زندگي روزمرهاش ندارند - خواه در مقام كاربري اكتيو كه با آن
زبان حرف ميزند، و خواه در مقام كاربري پسيو كه به آن زبان ميخواند يا ترجمه ميكند.
خب، اين واژهها نمرهي پاييني در محور ارتباط ميگيرند، و
به همين دليل به خاطرسپاري آنها دشوارتر است. برعكس، واژههايي كه ارتباط زيادي با زندگي روزمرهي زبانآموز
دارند يادگيري آنها بسيار آسان است؛ بدون اينكه به متدهايي «مصنوعي» همچون مشقهاي
واژگان (vocabulary
drills) نياز باشد.
دوست دارم رازي را
با شما در ميان بگذارم: دشواري واژهها چندان اهميتي ندارد. مثلا اگر شما واژهي Leistungsschutzrecht را هر روز -- و به مدت چند هفته – بخوانيد و بشنويد آن را
ياد خواهيد گرفت؛ هر چقدر هم اول بار چنين
به نظرتان آيد كه يادگيري آن كار حضرت فيل است!
ب) دستيابي به تلفظ
بدون نقص
بياييد آزمايشي بكنيم. سعي
كنيد اين واژه را بگوييد: Streichholzschächtelchen. اگر زبان مادريتان انگليسي
[يا فارسي] باشد كارتان زار است. در واقع، به هيچوجه نميتوانيد اين واژه را فورا
و به درستي تلفظ كنيد. براي شنيدن تلفظ درست اين واژه ميتوانيد به اين لينك
برويد. اما اغلب انگليسيزبانان چيزي مثل اين را خواهند گفت: “Strike-holes-shack-tel-ken”.
اعصابتان خورد شد، ها؟ شما اين قبيل واژهها
را بارها و بارها ميگوييد اما هر چه ميكنيد نميتوانيد به تلفظي كامل و بدون نقص
دست پيدا كنيد.
خب، شايد بعضيها از اين جور تمرينهاي
موسيقايي (!) خوششان بيايد، اما خيليها حوصلهي اين قبيل تمرينها را ندارند و عطاي
كار را به لقايش ميبخشند. يادتان باشد كه تلفظ درست به كندي و به مرور زمان تقويت
ميشود و تا قبل از رسيدن به تلفظ بدون نقص، آنچه اهميت دارد فهميدني بودن
(Understandability ) و عدم ابهام (Unambiguity) است. اين يعني لازم نيست كه تلفظ شما كاملا صحيح و بدون نقص باشد.
حتي چه بسا چيزي كه شما تلفظ ميكنيد از تلفظ واقعي واژه بسيار دور باشد. اما تا
وقتي كه مخاطبان شما منظورتان را ميفهمند نيازي نيست كه حنجرهي خود را شكنجه
دهيد.
البته يادتان باشد
كه تلفظ كجوكولهي شما از فلان واژه نبايد با تلفظ صحيح واژهي ديگري همپوشان
شود. اين اتفاق باعث ايجاد ابهام در زبان ميشود كه بايد نسبت به آن هشيار بود. مثلا،
كسي كه زبان مادرياش انگليسي است شايد واژهي آلماني kür به معناي شناي آزاد را دقيقا مشابه kur به معناي رژيم غذايي تلفظ كند.
خب، معلوم است كه اين كار باعث ابهام در گفتار ميشود و بايد از آن اجتناب ورزيد.
ج) تلاش براي يادگرفتن
كامل گرامر
بله،
قبول! گرامر زبان آلماني چيز كوفتي است و استثناهاي فراواني دارد. در زبانهاي
فرانسوي و اسپانيولي، صرف افعال و بيقاعدگيهاي آنها از انگليسي پيچيدهتر است.
اما در زبان آلماني، حتي اسمها و صفتها هم بخش انتهاييشان به نحوي پيشبيني
ناپذير تغيير ميكند.
بعضيها
تلاش ميكنند همهي سوراخ و سمبههاي گرامر زبان آلماني را يكي پس از ديگري ياد
بگيرند. از باي بسمالله تا تاي تمت. شايد اين كار براي خورههاي گرامر و زبانشناسان
جذاب باشد اما ديگران را فقط دچار سردرد ميكند. يادتان باشد كه مباحث بسياري در
گرامر زبان آلماني وجود دارد كه مبتديان و يا حتي متوسطها ميتوانند به سادگي از
كنارشان عبور كنند. دقيقا مانند زبان انگليسي، قواعد گرامري اندكي در زبان آلماني
وجود دارد كه به طور مدام در زبان روزمره مورد استفاده قرار گيرند. در نتيجه، بخش
زيادي از گرامر ربط زيادي به زبان روزمره ندارد.
اينجا
هم همان قاعدهاي برقرار است كه در بالا به آن اشاره كرديم: يادتان باشد كه خودتان
را در كوچهپسكوچههاي جزئيات زبان گير نيندازيد و فقط چيزهايي را ياد بگيريد كه
به شما مرتبطاند و به كارتان ميآيند. البته شايد چندان كار آساني نباشد كه تعيين
كنيم كدام قواعد گرامري مرتبطاند و كدام نيستند. اينجا چند شاخص وجود دارد: آشنايي
با قواعد صرف (Deklination) به شما كمك ميكند تا به درستي از اسمها استفاده كنيد، اما شما بيشتر
وقتها به همهي آنها احتياج نداريد (مثلا حالت اضافهي ملكي (Genitiv ) بسيار نادر است و حالت
فاعلي (Nominativ ) فرم استاندارد
است. پس شما ميتوانيد در ابتدا تمركز خود را بر حالت مفعولي بيواسطه (Akkusativ ) و حالت مفعولي با واسطه (Dativ) بگذاريد. و در مورد زمان افعال، زمان حال و زمان ماضي نقلي بيشتر
از همه اهميت دارند.
به طور خلاصه...
ياد
گرفتن زباني تازه به اكتشاف در غاري ناشناخته ميماند. در ابتدا فقط تاريكي وجود دارد،
بعد شما چراغقوهتان را به گوشهها ميتابانيد و جاي موانع و صخرههاي بزرگ را به
خاطر ميسپاريد. تا اينكه سرانجام يك روز ميتوانيد بدون برخورد به ديوارهها
راهتان را ادامه دهيد.
نكتهي
كليدي اين است كه يادتان باشد لازم نيست همه چيز را ياد بگيريد، بلكه صرفا بايد
چيزهايي را بياموزيد كه مرتبطاند. اما شاخص مرتبط بودن بسته به هر زبانآموز فرق
ميكند زيرا هر كس دانش زباني و علايق متفاوتي دارد. پس هيچ راهحل يكتايي براي
همهي زبانآموزان در كار نيست. تنها چيزي كه ميتوان بر آن تكيه كرد دستورالعملهاي
كلي و الگو گرفتن از زندگي روزمره است...
-----------------
براي
مشاهدهي متن اصلي يادداشت به اينجا برويد.
-----------------
در همين
ارتباط بخوانيد:
بسیاری از نکات جالب است، اما در مورد دستور زبان مزخرف نوشته شده. تقریباً نادرند مواردی از ذستور زبان آلمانی که مرتب به کار نرود. زبات آموز اگر قصد دارد از حد کارتن خواب نشدن فراتر رود ودر یک سطح اجتماعی نسبتاً مطلوب آلمانی بدانذ، باید بر همۀ نکات دستور زبان بلا استثنا مسلط شود.
پاسخحذف