1- در یکی از یادداشت های گذشته به رابرت کیوساکی و معضل تولید محتوای فرهنگی برای اکثریت متوسط جامعه ی کتاب خوان اشاره کردم. اینجا یادآوری می کنم که بخش اعظمی از فلاکت برنامه ریزان ما به همین مساله بر می گردد: به رسمیت نشناختن اکثریت متوسط. و رفتار دو گانه با جامعه ی هدف. به بیان بهتر آن وقت که بحث حقوق و آزادی ها در میان باشد قوانینمان به شدت سلبی اند: انگار که اکثریت جامعه در انتهای چپ منحنی کپه شده باشند. و هنگامی که بحث تکالیف و مسئولیت ها مطرح باشند انتظاراتمان حداکثری است: تو گویی که همه ی جامعه از اولیاءالله و مقربین درگاه اند و اهل زهد و پرهیز و همگی در گوشه ی انتهای راست منحنی چپیده اند ( و من درآینده بیشتر به این مساله خواهم پرداخت.)
2- فکر می کنم باید در ورودی همه ی سازمان های برنامه ریز مجمسه ی بزرگی از منحنی نرمال گذاشت. و برنامه ریزان فرهنگی را موظف کرد که پشت پیراهنشان منحنی نرمال عزیز و دوست داشتنی را گل دوزی کنند. قانونی نیز تصویب شود که همه ی نامه های این سازمان ها مزین به تمثال مبارک منحنی نرمال باشد و مقامات مسئول نامه را با نام آن آغاز کنند و به نام آن خاتمه دهند.
ای نام تو بهترین سرآغاز/ بی نام تو نامه کی کنم باز...!
شاید اینطور یادشان بماند که وظیفه اشان برنامه ریزی برای آن اکثریتی است که متوسط اند.
3- یادم است که - علی رغم علاقه ی شدید به یادگیری - همیشه سر کلاس های مدرسه و دانشگاه استرس داشتم. لذت بردن که سرش را بخورد. اصلا انگار قرار بود کاری کنند که تو از بودن سر کلاس یک ذره هم لذت نبری و دلت اصلا برایش تنگ نشود.
یادآوری می کنم: چه در مدرسه و چه در دانشگاه
فکر می کنم دوباره همه چیز زیر سر منحنی نرمال است. برایم مثل روز روشن است که نظام آموزشی - و ایضا ساعات کلاس ها و تدوین کتاب ها و نوع امتحانات و هر کوفت و زهرمار دیگری که در این ویرانه به ذهنت برسد- در غفلت کامل از منحنی عزیز و دوست داشتنی نرمال طراحی شده است. و باز هم می اندیشم و بلکه مطمئنم که بخش زیادی از فلاکت و بدبختی نظام آموزشی و تنفر بچه ها از مدرسه زیر سر همین مساله است.
4-گذشت و گذشت تا خودم در مقام مدرس قرار گرفتم: کامپیوتر، زبان و خلاصه هرجای دیگری که نقش غیر رسمی آموزش به بقیه را برعهده گرفته ام. که زیادند و مداوم و هر روزه.
در تمام این موقعیت های فراوان تمام سعیم این بوده است که از شیوه های مرسوم آموزش - همان ها که خاطره ی بدی ازشان داریم و حالمان را از هرچه علم و یادگیری به هم می زنند- دوری کنم. یکی از مهمترین اصولی که رعایت کرده ام همین اصل متوسط بودن اکثریت جامعه ی آماری است.
و نتایجی که به دست آورده ام همیشه شگفت انگیز بوده است.
5- فکر می کنم که ایجاد تحولی بزرگ در وضع فلاکت بار آموزش بدون بازگشت به اصل متوسط بودن اکثریت بچه مدرسه ای ها غیر ممکن خواهد بود....
این هم خط و این هم نشان...
منحنی نرمال |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر