----------
اصل موضوعه اول
1. اطلاعات را
نباید از روی ظاهرشان قضاوت کرد و پذیرفت. بلکه باید آنها را قرنطینه کرد و مورد
بررسی دقیق قرار داد و تنها آنگاه پذیرفت.
شايد اين حكم كمي خشن و اغراقآمیز به
نظر برسد. حتی شاید با خودتان بگویید که این حرف.... انتقادي است. خب، اصلا
اسم تفکر انتقادی از همین جا میآید: یعنی ما نسبت به همهي قضايا، استدلالها و
نتيجهها رويكردي انتقادي داريم. اين رویکرد انتقادی مخصوصا در پایینترین مرحله -
يعني قضايا - بیشترین اهمیت را دارد. همهي مراحل ديگر مبتنی بر قضایا هستند. هم
نتیجهها و هم تصمیماتی که ما بر اساس نتیجهها میگیریم ریشه در قضایا دارند. اگر
قضیههایی که ما به آنها باور داریم و بر اساسشان استنتاج میکنیم بد و نادرست
باشند آنگاه حتي استنتاج بيعيب و نقص هم چيزي جز نتيجههاي نادرست به همراه
نخواهد داشت.
یک بار دیگر به مثال کولونی فضایی بر میگردیم. آنها اگر دل
خود را به این خوش کنند که تازهواردها را - نه به طور مستمر و دقیق، بلکه - گاهگاه
و تصادفی کنترل کنند چندان نمیتوانند امیدوار باشند که هیچ میکروب، بیماری یا
جاسوسی وارد کولونیشان نخواهد شد. تنها با کمک بازرسی مستمر و مداوم، و با
استفاده از یک فرآيند دقیق و بینقص که هرگز از کار نمیافتد و در هر زمان با دقت
و شدتی یکسان عمل میکند، ميتوان از امنيت كولوني اطمينان حاصل كرد.
به همین منوال، نیل به يك جهانبيني ساخته
و پرداخته تنها زماني ممكن است كه قطعهقطعه اطلاعاتي را كه ميخواهيم از آنها در
شکل دادن جهانبینیمان استفاده کنیم به دقت مورد ارزیابی قرار دهیم و صحت و
سقمشان را بسنجیم. خودتان را جای سرپرست کارگاهی بگذارید که میخواهد اندیشهتان
را بنا کند. باید مطمئن باشید که تيرچهبلوكها کاملا سالماند و هیچ تَرَک یا
نقصی ندارند؛ قالبهای بِتُن درست و به موازات یکدیگر قرار گرفتهاند و کج نیستند؛
و اتصالها با تعداد كافيي از پيچ محكم شدهاند. اگر حتی یک بخش از سازه دچار
مشكل و نقص باشد، آنگاه استقامت كل سازه جای تردید دارد. اولين زلزلهای كه بيايد
كل ساختمان از بالا تا پایین ویران خواهد شد.
شکی وجود ندارد که این کار دشواری است. مخصوصا
اینکه شاید لازم باشد همهی این کارها را در چاله و عمق زمین انجام بدهیم، که
دشواریاش را چند برابر میکند. اگر شما تازه در سن 25 سالگی تفکر انتقادی را شروع
کنید مجبورید همهی اطلاعاتی را که ظرف این بیستوپنج سال کسب کردهاید بیرون
بکشید و راستیآزمایی کنید. اين كاري نيست كه بتوان يكشبه از پسش برآمد. اما
مطمئن باشید که به زحمتش میارزد. اگر یک ساختار فکری قرص و محکم داشته باشید خیلی
راحتتر میتوانید به اهدافتان در زندگی دست پیدا کنید. اگر تصمیمات شما بر نتایج
درست و قضایای صادق استوار باشند در اغلب اوقات صحیح خواهند بود. دیگر خیلی کم پیش
میآید که به دليل تصميمات اشتباهتان در گذشته خود را سرزنش كنيد، زيرا اطمینان
دارید كه با اطلاعاتي كه در آن زمان در دسترستان بودهاند بهترين تصميم ممكن را
گرفتهايد.
واژهي «انتقادي» براي برخي از مردم بار
منفي دارد. شما نسبت به افكار و عقايد خودتان و ديگران رويكرد انتقادي دارید، پس
برخی از مردم به شما به چشم آیهی یاس نگاه میکنند؛ کسی که همیشه ارزشها و
اعتقادات دیگران را زیر سووال میبرد. اما کافی است از این زاویه به ماجرا نگاه
کنید: شخصي كه ذائقهی هنری خوبی دارد،
بدون شک، كسي است كه رويكردش نسبت به هنر انتقادي است. او به دقت آثار هنري ضعيف،
ميانمايه و شاهکار را از هم جدا ميكند، و فقط شاهکارها را انتخاب و توصیه میکند. اصولا
اعتبار او دقیقا از همینجا میآید. ما ميگوييم كه فلاني سليقهاش خوب است. به
همين ترتيب، يك متفكر انتقادي كسي است كه ذائقهاش در مورد افکار و اطلاعات خوب
کار میکند.
اگر هنوز متقاعد نشدهاید مثال آشناتری
برایتان داریم. آن نوزده نفري كه در سپتامبر ۲۰۰۱ دو هواپيما را ربودند و آن ها را
به برجهاي دوقلوي سازمان تجارت جهاني كوبيدند، مهارتهای ذهنی و عملی متنوعی
داشتند. آنها ميتوانستند جعل سند كنند، خود را مسافر جا بزنند و از گيتهاي
امنيتي رد شوند، هواپيما برانند. و انبوهي كارهاي پیچیدهی ديگر نيز از عهدهشان
بر ميآمد. با اين حال آنها به این نتیجهی از بیخوبن غلط رسیده بودند که مرگ
هزاران نفر، و نيز مرگ خودشان، در نهایت به نفع آنهاست. آنها شايد خیال میکردند با
این کار به بهشت خواهند رفت. يا شايد اين كار شرايط خانواده و هموطنانشان را بهبود
خواهد بخشید. حتی شاید اين نتيجهها در بستر قضايايي كه به آنها باور داشتند
منطقي مينمود. اما مشکل در قضایا بود. قضایایی که آنها صادق میپنداشتند سراسر
باطل بودند. اگر اين آدمها رویکردی انتقادی نسبت به اطلاعاتی که داشتند اتخاذ میکردند،
و نيز دربارهي نتايجي كه تصميماتشان مبتني بر آنها بود انديشه ميكردند، هيچ وقت این
جنایت وحشتناک را مرتكب نميشدند.
البته لازم به گفتن نیست که خيلي از ما
هيچوقت به چنين نتايج راديكالي نميرسيم و چنين تصميمات وحشتناکی نميگيريم. اما
قاعدهي كلي دربارهي بسياري از تصميمات معمولیتر ما نيز همين است. يعني نباید در
هنگام ازدواج، انتخاب شغل، خرید خانه و ... تفکر انتقادی را فراموش کنیم. تصميماتي
كه امروز میگیرید تاثيرات دامنهداري بر زندگي شما در آینده خواهند گذاشت. چرا امروز
كاري كنيد كه پانزده سال بعد پشیمانی به بار بیاورد؟ تفكر انتقادي - اگر به درستي
اعمال شود - به شما کمک خواهد کرد تا براساس اطلاعاتي كه در هر زمان به آنها
دسترسي داريد بهترين تصميم ممكن را اتخاذ نمایید.
با اين توضيحات، ما چطور ميتوانيم
اطلاعاتی را که بر سر راهمان قرار میگیرند ارزیابی نماییم و صحت و سقمشان را
بسنجیم؟ هر زمان كه با قضيهي تازهاي مواجه ميشويم ميتوانيم نكات زير را در
مورد آن بررسي كنيم.
• آيا آن واقعا حکم یک قضیه را دارد؟
• نسبت آن قضایای قبلی من چگونه است؟ در
تطابق با آنهاست یا در تضاد با آنها؟
• منبع آن كجاست؟
• چگونه ميتوانم آن را تاييد كنم؟
آيا آن واقعا حکم یک قضیه را دارد؟ اطلاعات دستدوم تقريبا هميشه خود را به
صورت استدلال ارائه میکنند، يا در بسياري مواقع يك نتيجهاند كه هیچ قضیهای در
حمایت از آنها طرح نشدهاست. اين نوع اطلاعات تقريبا بیارزشاند، و شاید تنها
فايدهشان اين باشد که دیدگاه شخص را دربارهي يك موضوع خاص روشن ميكنند. منباب
مثال، اگر كسي به شما بگويد كه بهتر است در انتخابات شوراي شهر آينده به فلاني راي
بدهيد، شما بايد به او بفهمانيد كه صرف گفتن او کافی نیست و او باید قضایایی در
حمایت از پیشنهادش ارائه کند. او دارد به شما پیشنهاد میدهد که بر اساس یک
استدلال فلان تصمیم را بگیرید. اما مساله اینجاست که هيچ قضيهاي
در حمايت از آن استدلال ارائه نشدهاست. يك استدلال بدون قضيه صرفا يك نتيجه
است، و نتيجهها صرفا چيزهايياند كه شما خودتان ميتوانيد به آنها برسيد. نه
اينكه يك نفر ديگر آن را وارد ذهن شما كند. بنابراين حق این است که این اطلاعات را
كلا رد كنيد، زيرا شامل هيچ قضيهاي نيست.
( البته قضيههايي به طور تلويحي وجود دارند. مثلا اينكه فلاني در انتخابات نامزد
شدهاست، يا آن دوستي كه ماجرا را به شما گفت از او حمايت ميكند. اما اين قضيهها
ربط زيادي به استدلال اصلي دوست شما ندارند كه شما بايد به فلانی راي بدهيد.) در
نظر کسانی که به تفکر انتقادی باور دارند، بنرهاي تبليغاتي و پرچمهايي كه به نفع
یک کاندیدای خاص تبلیغ میکنند كوچكترين ارزشي هم ندارند.
نسبت آن قضایای قبلی من چگونه است؟ در تطابق
با آنهاست یا در تضاد با آنها؟ جفتوجور كردن يك جهانبيني شبیه سر وکله زدن با يك پازل
جورچين خيلي بزرگ است. ما میدانیم که قطعههاي جورچین تنها از يك سمت خاص با هم
جفتوجور ميشوند. این کار ما را ساده میکند. اما در جهان واقع اطلاعات بسیارند و
حواس ما محدود و ناکاملاند. در نتیجه، هيچ انساني نميتواند همهي واقعيت بیرون را
در ذهن خود جاي دهد. البته چنين كاري ضروري و مطلوب هم نيست. بنابراين، جهانبيني
ما مانند يك پازل است كه ما به طور مداوم چیزهایی را به آن اضافه میکنیم. هر قضیهی
تازهای که به دست میآوریم حكم يك قطعهي پازل را دارد. و اين شانس را در اختيار
ما ميگذارد كه تصويرمان را كمي بزرگتر كنيم. اما كاملا اين احتمال هم وجود دارد
كه قطعهی تازه متعلق به پازل دیگری باشد، و يا اصلا با هيچ پازلي جفتوجور نشود.
در نتيجه وقتي ميخواهيم آن را به پازل خودمان بچسبانيم ميبينيم كه به هيچ نحو
ممكن با بقيهي اجزای پازل ما هماهنگ و
مطابق نميشود.
اکثر مردم به طور ناخودآگاه این تکنیک را به کار میبرند. منباب
مثال، اگر كسي به من بگويد كه امروز چهارشنبه است، من ممكن است به سرعت اين قضيه
را رد كنم. زيرا ۱. يادم
ميآيد كه ديروز دوشنبه بود. ۲. من امروز صبح به تقويم نگاه كردهام و ديدهام كه
سهشنبه را نشان ميداد. ۳. يكي دو ساعت پيش با يكي از همكارانم حرف ميزدم و او
گفت كه امروز سهشنبه است. بنابراين، من اين اطلاعات تازه را، كه ميگويد امروز
چهارشنبه است، رد ميكنم زیرا اعتقاد پیدا کردهام که نادرست است. ما در اين حالت
ميگوييم كه کثرت شواهد از اين گزاره حمايت ميكند كه امروز سهشنبه است.
البته معمولا كار پیچیدهتر از این حرفهاست.
منباب مثال، اگر يك مكانيك براي شما استدلال كند كه بايد سريعا تسمه تایمینگ موتور
اتومبيلتان را عوض كنيد زیرا چيزي به پاره شدنش نماندهاست، شما سعي ميكنيد
استدلال او را در کنار قضايايي كه از قبل داريد بگذارید و آنها را با هم بسنجید.
ممكن است به ياد بياوريد كه تسمه را تنها چند ماه پيش تعويض كردهايد، و قاعدهی
کار این است که تسمه را فقط بايد هر شش هزار کیلومتر يكبار تعویض کرد. پس اين
قضيهي تازه (كه ميگويد تسمه را بايد الان تعويض كرد) با قضاياي موجود شما در
تعارض میگیرد (که تسمه همين اواخر تعويض شدهاست و نيازي نيست كه آن را به طور
مداوم عوض كرد). احتمال بسياري دارد كه شما با ارائهي اين قضيهها استدلال او را
به چالش بكشيد. او نيز ممكن است سعي كند در حمايت از استدلالش قضيههاي تازهای
ارائه كند. مثلا ميتواند كاپوت ماشين را بالا بزند و به شما نشان بدهد كه تسمه
پارهگي دارد. او میتواند در مرحلهی بعد اين قضيهي كلي را هم طرح كند كه بعضيوقت
ها تسمهها زودتر از حد معمول خراب ميشوند براي اينكه سنگي زير آنها ميرود. احتمالا
شما در اين موقع تلاش ميكنيد اين قضایای تازه را با قضایای خودتان جفتوجور كنيد:
مثلا آيا اخيرا در يك جادهی شنی يا خیابان آسفالتنشده رانندگي كردهايد؟ در
نهايت شما نتیجهگیری را به تعویق میاندازید تا زمانی که تمام قضایایتان به نحو
مناسبي با يكديگر جفتوجور شوند.
به ياد داشته باشيد كه تنها اين قضيههاي
تازه نيستند كه امکان دارد دور ریخته شوند. این احتمال در مورد قضایای قبلی شما
نیز صدق میکند. بگذارید یک مثال ساده بزنیم. دوستتان به شما ميگويد كه قم زمستانهاي
بسيار سردي دارد. اما وقتي شما خودتان آنجا ميرويد و اولين زمستانتان را در آن شهر
تجربه ميكنيد، ميبينيد كه در مقايسه با ديگر شهرهايي كه بودهايد آنقدرها هم سرد
نيست. بنابراين، شما قضيهي قبلي خود را كنار ميگذاريد كه ميگفت قم زمستانهاي
سردي دارد، و به جاي آن دو قضيهي تازه ميگذاريد: قم زمستانهاي معموليي دارد، و دوستتان
آدم غيرقابل اعتمادي است.
به ديگر سخن، قضايا اينطور نيستند كه
هركس زودتر آمد جاي مهمتري را اشغال كند. قضايا بر اساس راستی و درستیشان
ارزيابي ميشوند، نه بر اساس اينكه كدام زودتر و كدام ديرتر وارد ذهن شما شدهاست.
در اغلب مواقع قضايا را نميتوان با
مشاهده مستقيم راستیآزمایی کرد. بد نيست به همان مثال تسمه برگرديم. شاید شما با
خودتان فكر كنيد كه تسمه را همين اواخر تعويض كردهايد، اما حقيقت امر اين باشد که
آن مكانيك قبلی شما را فریب دادهاست. پول تسمه را از شما گرفته اما تسمه را تعویض
نكردهاست. شما به چشم خود نديدهايد كه تسمه را عوض كند. به همين دليل، شما هرگز
نميتوانيد به طور قطع صحت و سقم اين قضيه را تحقیق كنيد. اما شما ميتوانيد اين
قضيه را كه به چشم خود تعویض شدن تسمه را ندیدهاید با قضایای دیگر تركيب كنيد.
قضايايي از قبيل «يادم ميآيد كه آن مكانيك قبلي يككم مشكوك ميزد». و مكانيك
فعلي به شما ميگويد كه تسمه کهنهتر از این حرفهاست که تنها چند ماه از آن
استفاده شده باشد. بر اساس اين قضيه و اين حدس كه اشتباه ميكردهايد كه تسمه همين
اواخر تعويض شده، شما ممكن است قضيهي قبليتان را کنار بگذارید (كه ميگويد تسمه
همين اواخر تعويض شده) و قضيهي ديگري به جای آن بنشانید (تسمه در آن زمان تعويض
نشده بوده. من را فریب دادهاند و پول كار انجامنشده را از من گرفتهاند، و
مكانيك قبلي آدم كلاشي بوده). اين قضيهي تازه نه تنها در تصميمگيري در اين
موقعيت فعلي به كار شما ميآيد (كه تسمه را تعويض كنيد) بلكه در تصميمگيريهاي
آينده نيز تاثير ميگذارد (ديگر به آن مكانيك كلاش قبلي مراجعه نكن، و به دوستانت
هم بگو كه او پيش او نروند.)
منبع آن كجاست؟ اين پرسش ربط مستقیمی به ارزیابی خود قضیهای
که با آن مواجهایم ندارد، اما راه میانبری در اختیار ما میگذارد برای تعیین این
امر که چه وزني بايد براي آن قائل شویم. منباب مثال، اگر يكي از دوستانتان كه از
قضا مكانيك كاركشتهاي هم هست نگاهي به داخل كاپوت اتومبيل شما بيندازد و بگويد كه
بايد تسمهتان را عوض كنيد، شما اهميت بيشتري براي اين قضيه قائل ميشويد تا زماني
كه دوست ديگري كه هيچ سررشتهاي از تعمير اتومبيل ندارد همين حرف را به شما بزند.
ما همچنین براي منابعي كه در گذشته راهنماییهای خوبی به ما دادهاند وزن بیشتری
قائل میشویم، و برای منابعي كه در گذشته، عامدا يا سهوا، ما را به اشتباه انداختهاند
وزن کمتری قائل میشویم. همچنين مسالهی نفع شخصی نیز در ميان است. مكانيكي كه در
تعميرگاه كار ميكند مسلما آدم كاركشتهاي است، اما ممكن است او به نفع شخصی خودش
هم فکر کند و جوری شما را راهنمایی کند که در نهایت به نفع خودش تمام شود. مسلم
است كه اگر شما تعمير اتومبيل خود را به او بسپاريد از نظر مالي به نفعش است. به
همين دليل ما معمولا بين اعتماد به تخصص این قبیل افراد، و ترديد در خصوص انگيزههايشان،
تعادلی ایجاد میکنیم و قضایای آنها را در پرتو این تعادل تفسیر میکنیم.
آگاهی از منبع یک قضیه مفيد است، اما صرفا
يك روش سریع و دمدستی است برای تعیین این امر که آيا يك قضيه ارزش بررسي بيشتر را
دارد يا نه. اغلب اوقات مردم دچار اشتباه میشوند صرفا به اين دليل كه به كسي
اعتماد ميكنند كه باتجربه است. این یعنی تنها ملاکشان برای ارزیابی یک قضیه منبع
آن است. اما حتی یک مكانيك کارکشته هم ممكن است اشتباه كند و قضاوت نادرستي داشته
باشد. يك اشتباه رايج ديگر اين است كه به كسي که در يك زمینهی خاص تخصص دارد
اعتماد بكنيم، و آنگاه اين اعتماد را به زمینهی دیگری كه هيچ ارتباطي با زمینهی
اول ندارد تعميم دهيم. منباب مثال، معلم ریاضی فرزند شما ممکن است در درس دادن
لنگه نداشته باشد، اما حرفهاي او در اين باره كه چه خانهاي بخريد يا چه زمانی تسمه
تایمینگ اتومبیلتان را تعویض کنید به احتمال زیاد هیچ مزیتی بر حرفهای دیگران
ندارد.
-------------
در همین ارتباط بخوانید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر