اول)
دو روز پیش دوستی نادیده، و از خوانندگان این وبلاگ، زنگ زد و نیمساعتی
دربارهی کار ترجمه صحبت کردیم. گفتوشنید خوب و ارزشمندی بود و جالب اینکه در
میوهفروشی رخ داد! در کنار صحبتهای مختلف، او سووالی پرسید که تا همین حالا فکر
من را به خود مشغول کردهاست. سووال او این بود: «همهجا وقتی صحبت از نقد ترجمه
میشود فکر میکنیم باید معایب ترجمه را بگوییم. اما آیا نقد مثبت هم وجود دارد؟
یعنی میتوان ترجمهای خوب را نقد کرد و نکات مثبت آن را گفت؟»
به نظرم میآید که این سووال میتواند چشماندازهای تازهای را در نقد ترجمه
باز کند؛ البته به شرط آنکه از زاویهای مناسب به آن پرداخته شود.
دوم)
ریچارد رورتی جایی دربارهی توماس کوهن میگوید کتاب او – یعنی ساختار انقلابهای
علمی – مهمترین کتابی است که در نیم قرن اخیر در حوزهی فلسفه و تاریخ علم نوشته
شدهاست. با او موافقم و میخواهم اینجا ادعا کنم که چه بسا اندیشههای کوهن
دربارهی تاریخنگاری علم بتوانند به ما در نقد ترجمه هم کمک کنند. بله! معتقدم که
ایدههای توماس کوهن – و مخصوصا انتقادات کوبندهی او بر تاریخنگاری علم به شیوهی
سنتی– میتواند در نقد ترجمه به کار ما بیاید...
توماس کوهن در واقع فیزیکدان بود. اما به طور اتفاقی وارد پروژهای شد که
زندگی علمیاش را از بیخ و بن تغییر داد. ماجرا از آن قرار بود که او به دعوت رئیس
وقت هاروارد، یعنی جیمز کونانت، به عنوان دستیار در دورهای برای غیر دانشمندان
مشارکت کرد. آنطور که او خود میگوید: «او [یعنی کونانت] در
اين دوره ميخواست از سوابق تاريخي استفاده كند؛ يعني مثالهايي تاريخي از فرآيند
تكامل علم. اين اولين مواجههي من با تاريخ علم بود. من پروندهاي آماده كردم كه
عمدتا دربارهي گاليله و تحول [فيزيك] از ارسطو تا نيوتون بود و ديدم كه بسيار
شگفتآور است. وقتي به علم از اين زاويهي تاريخي نگاه ميكردي چيزي سرتاپا متفاوت
ميديدي. علم از اين منظر هيچ شباهتي نداشت به چيزهايي كه من در كتابهاي علمي و
فلسفي دربارهي پيدايش علم خوانده بودم...»
فرق ماجرا
را فهمیدید؟ تاریخنگاری سنتی علم با صورتهای کامل و پرداختشدهی تئوریهای علمی
کار میکند؛ مثلا فیزیک نیوتنی یا نسبیت اینشتین. اما کوهن میگوید وقتی ما به جای
بررسی صورتبندیهای تکاملیافته به فرآیند تولد و بسط یک نظریهی علمی بپردازیم
چیزهای متفاوتی خواهیم دید. به بیان دیگر، تاریخنگاری سنتی علم باعث شدهاست ما
دربارهی کار دانشمند و حتی کل فرایند علمورزی و تکامل علم دچار سوءتفاهمهای
عمیق شویم.
چهارم)
اگر
بخواهم حرفهای توماس کوهن را در بند قبل به زبان نقد ترجمه برگردانم این میشود:
نقد ترجمه به شیوهی سنتی فقط با ترجمههای کامل و احیانا منتشر شده کار دارد. اما
واقعیت این است که وقتی، صرفا، ترجمههای کامل را مورد بررسی قرار میدهیم چیزهایی
فراوانی را از دست خواهیم داد. و چه بسا همین «چیزها» بتوانند نگرش را ما دربارهی
کار ترجمه و چگونگی تولید یک ترجمهی خوب زیر و زیر کنند. همانطور که کار با یک
نظریهی کاملشده و مستقر ممکن است ما را دربارهی تکامل علم و کار دانشمند دچار
سوءتفاهم عمیق کند، به همین ترتیب بررسی یک ترجمهی کاملشده هم میتواند ما را
دربارهی کار ترجمه دچار سوءتفاهم عمیق کند. من پیشتر دربارهی «سوءتفاهم تسلط»
نوشتهام. اینجا دوست دارم تصریح کنم که دقیقا همین «ترجمهنگاری به شیوهی سنتی»
است که باعث شده ما دچار این سوءتفاهم ویرانگر شویم که مترجم باید بر زبان مبدا و
مقصد تسلط داشته باشد...
پنجم)
به نظرم
میآید که باید به جای ترجمهی خوب از مترجم خوب صحبت کنیم. همانطور که دانشمند
خوب عادتهای مشخصی دارد، مترجم خوب نیز عادتهای مشخصی دارد که در کار ترجمه از
آنها استفاده میکند. و استفاده از این عادتهای مشخص است که احتمال تولید یک
ترجمهی خوب را بالا میبرد. شکی نیست که میتوان در مورد این عادتهای مشخص بحث
کرد و چه بسا آنها را آموخت و آموزش داد. این کاری است که رو به آینده دارد. اما بررسی
یک ترجمهی خوب نمیتواند هیچ درسی برای آینده داشته باشد. صرفا گفتوگو دربارهی
محصول کاملی است. و البته این نوع گفتوگو – به دلیل ماهیتش – نمیتواند پیچوخم
های فرایند را برای ما آشکار کند.
..............
در همین ارتباط بخوانید:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر