[توضیح: این متن را به سفارش نشریهی
باور فلسفی ترجمه کردم. اصل آن نوشتهی کسی است به نام آدام ویگینز، که البته
چندان نمیشناسماش! اما متن ارزش ترجمه کردن و خوانده شدن را دارد. واقع امر این
است که تفکر انتقادی متاع کمیابی است؛ حتی در میان روشنفکران و تحصیلکردگان
ایرانی. پس تصمیم گرفتم به تدریج - و البته بعد از انتشار در نشریه - آن را در اینجا
هم منتشر کنم. به قول سعدی:
غرض نقشی است کز
ما باز ماند / که هستی را نمیبینم بقایی
مگر صاحبدلی از
روی رحمت / کند بر حال درویشان دعایی]
----------
مقدمه
اطلاعات به طور
مداوم ما را بمباران میکنند؛ در بیستوچهار ساعت از روز و هفت روز هفته. این
اطلاعات در بیشتر مواقع دستدوم و باواسطهاند. به بیان دیگر ما با تکامل زبان به
نوعی از اطلاعات دست پیدا کردهایم که حیوانات و انسانهای اولیه از آن بهرهمند
نبودهاند. انسان اولیه صرفا به اطلاعات دستاول دسترسی داشت؛ یعنی چیزهایی که میدید،
میشنید، لمس میکرد، میچشید و بو میکشید. اما ما در عصر اطلاعات زندگی میکنیم
و در این دوران بخش اعظم اطلاعاتي كه بر سر راه ما قرار ميگيرند دستدوماند.
به همهی
اطلاعاتی که در ذهن دارید بیندیشید. اين اطلاعات - كه شايد بتوانید همهی آنها را
روی هم خاطرات خود بنامید - در یک چارچوب شناختی با هم ترکیب میشوند و چیزی را میسازند
که ما به آن جهانبيني ميگوييم. جهانبيني شما تكتك تصميماتي را كه ميگيريد تحت
تاثير قرار ميدهد، و از بسياري جهات شخصيت شما را شكل ميدهد. اما پرسش این است
که آن اطلاعاتي كه جهانبيني شما را میسازند از كجا ميآيند؟
احتمال زيادي
وجود دارد كه بخش اعظم این اطلاعات دستدوم باشند؛ آنها را از پدر و مادرتان
شنیدهاید، دوستي به شما گفتهاست، در مدرسه به شما آموختهاند، در كتابي خواندهايد،
در تلويزيون ديدهايد. يا به طور اتفاقي شنيدهايد كه دو نفر ديگر در مورد چيزي
حرف ميزدهاند. در هر صورت، مساله اینجاست که شما حتی نمیدانید منبع اصلی بخش
عمدهای از این اطلاعات کیست و کجاست. با اين حال، اگر كسي بخشي از اين اطلاعاتی
را که در ذهن دارید به چالش بکشد، حتی بخش بسیار کوچکی از آن را، شما احتمالا سعی
میکنید به هر ترتیب ممکن، و با هر استدلالی که به ذهنتان خطور میکند، از عقیدهی
خود دفاع کنید. اما آيا چنين كاري معقول و منطقي است؟ شما که اصلا منبع اصلی این
اطلاعات را نمیشناسید و اطمینان ندارید که درستاند یا نه، و نیز تا حالا با چیزی
برخورد نکردهاید که آنها را تایید کند. اما عجیب اینجاست که بسیاری از ما در این
موقعیت به هر ترفندی متوسل میشوند تا از اطلاعاتی که دارند دفاع کنند. هر چند که
این کار به هیچوجه معقول و منطقی نیست و هیچ توجیهی برای آن وجود ندارد.
همانطور که
گفتیم این روزها بمباران اطلاعات از حد و اندازه گذشتهاست. این یعنی اطلاعاتی که
بر سر ما آوار میشود بارها و بارها بیشتر از اطلاعاتی است که پدران ما در گذشته
داشتند. رسانههای جمعی بیستوچهار ساعته در گوش ما نجوا میکنند. این به یک معرکهی
بدآهنگ گوشخراش و خلاصیناپذیر میماند. اطلاعاتی که آنها به خورد ما میدهند،
بسیاریشان، یکطرفه و غیرمنصفانهاند. مثلا تبلیغات. اما ما اجازه ميدهيم كه به
هر طریق ممکن وارد ذهن ما شوند. و با این کار تصميمات آيندهی ما را تحتتاثير
قرار دهند و شايد مسير زندگي ما را عوض کنند. از بسياری جهات، چنين چيزي دنيا را
به یک مسابقهي عربدهكشي تبديل كردهاست: هركس بتواند اطلاعات مورد نظر خود را با
صداي بلندتر و در زمان طولانيتري جار بزند میتواند امیدوار باشد که تعداد بیشتری
از مردم آن را باور کنند؛ کوچکترین اهمیتی هم ندارد که آنها درستاند یا خیر.
توضیحات بالا
روشن میکند که چرا ما معتقدیم این شیوهای که بسیاری مردم برای تکهتکهدوزی جهانبینیاشان
در پیش گرفتهاند فرآیندی بینظم و ترتیب و پراکنده است و در نتیجه اشکالات بسیاری
دارد. آیا بهتر نیست که برای ساختن چيزي به اهميت جهانبيني - چيزي كه ما اغلب
تصميمات بزرگ زندگيمان، و در واقع همهی تصمیماتمان، را بر اساس آن ميگيريم – شیوهی
بهتري را انتخاب كنیم؟
بله! شیوهی
بهتری هم وجود دارد.
نام آن تفكر
انتقادي است.
*
یک)
تفكر انتقادي چيست؟
تفكر انتقادي يك
فرآيند سيستماتيك براي جدا كردن راستی از نادرستی است. متدهایی در اختيارمان ميگذارد
تا از ميان انبوه اطلاعاتي كه هر روز بر سر راهمان سبز میشوند راه خود را بیابیم.
تفکر انتقادی شباهتهاي زيادي با متد علمي دارد، اما کارآیی آن در زندگی روزمره
بیشتر از متد علمی است، زیرا دادههایی که ما در زندگی روزمره با آنها مواجه میشویم،
بر خلاف قضایا و معادلات دقیق علمی، اغلب ناقص و مبهماند. علم عمدتا با قلمرو
فیزیکی و آزمايشهاي عيني و بيطرف سر و کار دارد، اما تفكر انتقادي سر و كارش با
تفكرات و تجارب خود شماست. به اینها اضافه کنید دانشهای دستدومی را که ریشه در
منابع خارجی دارند. در نتیجه، رهيافت دقیق و قاعدهمند علم را نمیتوان در زندگی
روزمره اعمال کرد، زيرا فرآيند تصميمگيري همراه با ابهام و احتمال است، دادهها ناكاملاند،
و متغیرها را نمیتوان تکتک و بدون اثرگذاری متغیرهای دیگر مورد ارزیابی قرار
داد. پس تفكر انتقادي، در مقایسه با متد علمی، ابزار بهتري براي حل و فصل تجارب
انسان در زندگي روزمره است.
بگذارید برای
براي فهم فرآيند تفكر انتقادي از استعارهای استفاده کنیم. يك كولوني فضايي را
تصور کنید که برای جلوگیری از ورود
بیگانگان گنبدی شیشهای بر فضای بالای خود کشیدهاست، مانند یک داستان علمیتخیلی.
اين كولوني مجبور است از خود در برابر دنياي سخت و خشن بيرون محافظت كند. مخصوصا،
بيماريهاي بسياركشندهاي هستند كه در هوای بیرون از گنبد پرسه ميزنند. بهعلاوه،
در دنیای خارج دار و دستههایی نیز وجود دارند که دشمن كولوني كوچك ما هستند، و شاید
بخواهند جاسوسها يا خرابكاراني را بفرستند تا به کولونی نفوذ کنند و به آن آسیب
برسانند.
وقتي يك نفر خارجی
پشت دروازهی گنبد میآید به این سادگی به او اجازهی ورود داده نمیشود. فرآيند
غربالگري دقیقی به کار برده میشود. شايد در قدم اول از او بخواهند که از طریق یک
میکروفن خود را معرفی کند و بگوید قصدش از آمدن به کولونی چیست، و کارت شناسایی
خود را نشان بدهد. حتی اگر او از این مرحله هم به سلامت بگذرد نمیتواند فورا وارد
خیایان اصلی کولونی شود. بلکه به قرنطینهاش میبرند و در آنجا او را اسکن میکنند
تا مبادا حامل میکروب یا سلاحی باشد. بسته به هويتي كه ملاقاتكننده براي خود ادعا
كردهاست، از اعضاي كولوني خواسته ميشود تا بيايند و او را شناسايي كنند و صحت و
سقم داستانش را بسنجند. و حتي وقتي او از قرنطينه خارج شد و توانست وارد کولونی
شود هم يك گارد امنيتي او را همراهی میکند و يا به او يك پلاک شناسايي الصاق ميشود.
شاید حتی به او تاکید کنند که اجازهی ورود به بعضی بخشهای حساس کولانی را ندارد،
مانند اتاق کنترل اصلی.
در تفكر
انتقادي، ذهن شما حکایت این کولونی را دارد. هر روزه بیشمار اطلاعات به حواس پنجگانهی
شما یورش میبرند. اما تنها معدودي از آنها ارزشمندند. و از میان آنها نیز تنها
بخش بسیار کوچکیشان را باید انتخاب كرد و در مرکز چارچوب ذهنی خود جای داد، تا
بخشي دائم از جهانبيني شما شوند، و به عنوان بنياني براي رفتارتان در آينده مورد
استفاده قرار گيرند.
البته اطلاعاتي
كه از اين فرآيند غربالگري عبور نکنند اینطور نیست که حتما از یاد برده شوند.
بلكه به دقت قرنطينه خواهند شد، و در غیر این صورت، برچسب مشکوک يا غیرقطعی ميخورند.
به اين ترتيب، شما از یک ریسک عمده پرهیز میکنید. و آن این است که برخی اطلاعات
را صرفا به دلیل سابقهی زیادی که در ذهنتان دارند حقیقی و صادق تلقی کنید.
*
دو)
تعریفها
برای اینکه
بتوانیم بحث را ادامه دهیم لازم است که چند اصطلاح را تعریف کنیم:
قضیه: اطلاعات بنیادینی است که چیزی را در
جهان توصیف میکند. قضیههای عینی مفیدترین قضیهها هستند، مانند «آسمان آبی است».
اما قضیه میتواند ذهنی هم باشد، مانند « من وقتی به آسمان نگاه میکنم شاد میشوم».
دقت کنید که استدلالها و نتیجهها (که در ادامهی بحث به آنها خواهیم پرداخت) قضیه
محسوب نمیشوند. هر چند که در اغلب اوقات مردم آنها را در مقام قضیه مورد استفاده
قرار میدهند.
من باب مثال،
احکام ارزشی مانند «این ژاکت محشر است» یا «این رستوران بهترین کبابکوبیدهی شهر
را دارد» قضیه نیستند، بلکه نتیجهاند. اگر بخواهیم برای موقعیتهای بالا قضایای
ارائه کنیم میتوانیم بگوییم، « ژاکت قرمز رنگ است و جیبهای بزرگی دارد و خیلی
خوب دوخته شدهاست». یا « این رستوران کباب کوبیده سرو میکند و چند نوع سوپ هم
دارد، بسیاری از دوستان من گفتهاند که غذاهایش را دوست دارند و هر بار که آنجا
غذا خوردهام به من خوش گذشتهاست.»
مقدمه: قضیهای است که در حمایت از استدلالی
ارائه شود.
استدلال: حکمی است که بر اساس قضیهای طرح میشود.
استدلالها همیشه صورت مشخصی دارند. مانند
نتیجه / زیرا /
مقدمه
یا
مقدمه / آنگاه
/ نتیجه
یک استدلال به
زبان ساده یک نتیجه است که عمدتا توسط شخصی دیگر برای شما طرح میشود. اما شما نیز
میتوانید برای خودتان استدلال کنید. مثلا، اگر دوستی بگوید، «تو از این ژاکت خوشت
خواهد آمد برای اینکه رنگش رنگ مورد علاقهی توست و جیبهای زیادی هم دارد». این
یک استدلال است. اگر بتوانید صحت قضایای استفاده شده در این استدلال را تایید کنید
(این رنگ مورد علاقهی شماست و ژاکت واقعا جیبهای زیادی دارد) آنگاه میتوانید
نتیجهی آن را هم (که میگوید ژاکت را دوست خواهید داشت) بپذیرید. استدلالها
معمولا شامل تعداد زیادی قضیهی ضمنی نیز هستند که به آنها پیشفرض گفته میشود.
پیشفرض: به قضیهی ضمنیی گفته میشود که در صورت
استدلال دیده نمیشود. این بخشی ضروری از فرآیند ارتباط میان انسانهاست، اما در
عین حال یکی از گیجکنندهترین و چالشزاترین بخشهای آن نیز هست. برای اینکه پیشفرضها
درست عمل کنند ضروری است که هر دو طرف مکالمه قضایای مشترکی را پذیرفته باشند. و
بهعلاوه، هر دو طرف بدانند که طرف مقابل چنین قضایایی را میداند و پذیرفتهاست.
بسیاری اوقات استدلالها میتوانند قضیهای را به عنوان پیشفرض جا بزنند و آن را
- بدون اینکه شما بدانید - وارد ذهن شما کنند. درست مانند جاسوسی که با یک کارت
شناسایی جعلی وارد کولونی فرضی ما میشود. البته که این میتواند بسیار خطرناک
باشد. از آنجا که پیشفرض صراحتا بیان نشدهاست شما در اغلب اوقات فراموش میکنید
که صحت و سقم آن را بررسی کنید. یک مثال از پیشفرض میتواند این باشد که رنگ مورد
علاقهی شما قرمز است، که به نظر شما چهار جیب «خیلی» است. و اصولا شما علاقه به
پوشیدن ژاکت دارید و آن ژاکت مناسب تن شماست.
نتیجه: یک حکم منتج شده از مقدمههاست که میتواند
مبنای تصمیمگیری قرار گیرد. «این ژاکت محشر است.» یک نتیجه است. و ممکن است شما
براساس این نتیجه تصمیم به خرید آن بگیرید.
تصمیم: کنشی است که بر پایهی یک نتیجه صورت میپذیرد.
تصمیم هر چه مهمتر و دیرپاتر باشد باید نتیجهای که مبنای آن قرار گرفتهاست نیز
مهمتر و خللناپذیرتر باشد. و به همین ترتیب، قضایایی که در نقش مقدمات آن نتیجه
عمل کردهاند نیز باید محکمتر و یقینیتر باشند.
منباب مثال،
خرید یک خانه یک تصمیم بزرگ است، بنابراین، باید هم از طریق مشاهدهی مستقیم (این
که خودتان به چشم خود خانه را بررسی کنید) و هم از طریق منابع مورد اعتماد (مثلا
برقکاری را بیاورید که سیمکشی خانه را کنترل کند) قضایای بسیاری باید جمعآوری
شوند. در مرحلهی بعد، شما بر اساس این قضایا میتوانید به نتیجههای متعدد و مطمئنی
برسید. از قبیل «من زندگی در این خانه را دوست دارم» یا «میتوانم از پس پرداخت
قسطهای ماهانه برآیم» یا «قیمت خانه منصفانه است»، «محلهی خوبی است»، و از این
قبیل.
به همین ترتیب،
تصمیمی که اهمیت اندکی دارد به قضایای معدودی نیازمند است. منباب مثال، اگر
بخواهید از یک دستفروش خیایانی یک ساندویچ کتلت بخرید کافی است که بر سه نتیجه
تکیه کنید: کتلت احتمالا مزهی خوبی میدهد. گرسنگیتان را برطرف میکند. و باعث
مریضی یا احیانا مرگ شما نخواهد شد. قضایایی که میتوانند مبنای این نتیجهها قرار
گیرند نیز اندکاند. کتلت بوی خوبی بدهد، در دفعات گذشته خوردن کتلت گرسنگی شما را
برطرف کرده باشد، و شما ببینید که بقیهی مردم هم از همان کتلت میخورند و چیزیشان
هم نمیشود.
*
سه)
اصول موضوعه
حالا که
اصطلاحات اساسی را تعریف کردیم، نوبت به آن میرسد که اصول موضوعهی تفکر انتقادی
را با هم مرور کنیم. اینها اصول انتزاعیی هستند که تقریبا میتوان در هر موقعیتی به
کارشان گرفت. استفاده از این اصول به شما کمک میکند تا بر اساس قضایایی که در
اختیارتان هستند بهترین تصمیمات ممکن را اتخاذ کنید.
راستش را
بخواهید تفکر انتقادی در اجرا شباهتهای بسیاری با عقل سلیم دارد. و البته واقعا
هم همینطور است. به احتمال زیاد شما همین الان هم از بسیاری از اصول زیر استفاده
میکنید. البته تنها زمانی میتوانیم به آن نام تفکر انتقادی بدهیم که این اصول را
به شیوهای سیستماتیک و مدون مورد استفاده قرار دهید.
اصول موضوعه
1. اطلاعات را نباید از روی ظاهرشان
قضاوت کرد و پذیرفت. بلکه باید آنها را قرنطینه کرد و مورد بررسی دقیق قرار داد و
تنها آنگاه پذیرفت. تنها قضایا را باید قبول کرد. دیگر انواع اطلاعات، همهشان،
دورریختنیاند، زیرا میتوان آنها را - هر
زمان که مورد نیاز باشند - با استفاده از اصول صحیح، از قضایا استنتاج نمود.
2. همیشه این
احتمال وجود دارد که قضایای تازهای از راه برسند و باعث شوند قضایای قدیمی
اعتبارشان را از دست بدهند.
3. قضایا را باید در بستر و زمینهشان
مورد بررسی قرار داد. مثلا در مقایسه با دیگر قضایا. قضیه در خلا هیچ ارزشی ندارد.
حالا میخواهد درست باشد یا نه.
4. هیچگاه نباید نتایجی را که یک
منبع ارائه میکند مستقیما پذیرفت. نتایج صرفا از قضایای صادق، و با استفاده از
قواعد منطقی، استنتاج میشوند.
5. نتایجی که توسط یک منبع ارائه میشوند
نتیجه محسوب نمیشوند بلکه حکم استدلال را دارند. فقط باید استدلالهایی را جدی
گرفت که از معیارهای مشخصی بهرهمند باشند. در غیر این صورت باید آنها را به کناری
افکند. مگر اینکه صورتبندی تازهای از آنها ارائه شود و ساختارشان اصلاح گردد.
6. استدلالهایی که توسط منابع خارجی
ارائه میشوند باید مقدماتشان نیز همراهشان باشد، مگر اینکه شما از قبل با آن
استدلال و مقدماتش آشنایی داشته باشید.
7. قضیههای عینی باید تحقیقپذیر
باشند. یعنی بتوان درستی یا نادرستی آنها را - بدون توجه به منبعشان- مورد بررسی
قرار داد.
8. قضیههای ذهنی را صرفا میتوان
برای اهداف محدودی به کار برد، از قبیل حمایت از نتیجههای ذهنی، یا در مقام ملاک
تعیینکننده هنگامی که قضیههای عینی نمیتوانند دعوا را فیصله دهند.
9. اگر یک قضیهی صادق تغییر کرد،
آنگاه همهی نتایجی که از آن قضیه استنتاج شدهاند باید مورد ارزیابی مجدد قرار
گیرند.
10. وقتی قضایا بسیار محدودند هیچ
نتیجهای را نمیتوان از آنها استنتاج نمود.
11. هیچ قضیه یا نتیجهای غیر قابل تغییر
یا چالشناپذیر نیست.
آقای محمودی، در صورت امکان فایل پی.دی.اف کامل این مقاله/کتاب را هم منتشر کنید. لطفا. ممنون
پاسخحذفچشم برادر. كل كار را كه اينجا - در وبلاگ - منتشر كردم، فايل پي.دي.اف اون رو هم خواهم گذاشت... هنوز يك كم كار داره تا به انتها برسه!
پاسخحذفاین نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفممنون. ترجمه تان خیلی روان است. در حد بی نظیر. اما اگر اجازه بدهید کمی فضولی می کنم:)
پاسخحذف1- بنظرم این عبارت گویا نیست. کمی غلط انداز است. دست کم برای من.
"به اين ترتيب، شما از یک ریسک عمده پرهیز میکنید. و آن این است که برخی اطلاعات را صرفا به دلیل سابقهی زیادی که در ذهنتان دارند حقیقی و صادق تلقی کنید." ---> "دیگر برخی از اطلاعات را ... تلقی نمی کنید"
2- آیا امکان دارد تا اصل انگلیسی کلمات کلیدی و تعاریف را هم در متن بگنجانید. یا اگر پیوستی بعنوان واژه نامه دارید، آن را زودتر از اختیارمان قرار دهید. مثلا من معمولا در تشخیص آرگومنت و ریزنینگ و همچنین حکم و نتیجه دچار مشکل می شوم.
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذفطف دارید جناب بهرامی. طبیعتا ادعا ندارم که ترجمه هایم بی نقص اند. ترجمه فرآیند خلاقه ای است و کاملا احتمال دارد بعضی جاها خیلی خوب از کار در بیاید و بعضی جاها متوسط و ضعیف. مخصوصا برای آدمی مثل من که ابتدا کارمندم، بعد مرد خانه و درانتها مترجم!
پاسخحذفچشم. سعی می کنم معادل انگلیسی کلمات را هم بیاورم.