سال هاست که چیزی ذهنم را به خود مشغول کرده. و آن هم این است که چرا برخی جوامع بسیار پویا اند و بی وقفه محصولات نو تولید می کنند و رویه ها ی ثبیت شده و کهنه را اصلاح می کنند و به جای آن روش های تازه و بهتر قرار می دهند - شبیه همان کاری که شومپیتر در مبحث کارآفرینی دارد: تخریب خلاقانه(Creative Destruction). یا بحث بسیار ارزشمند ماکس وبر در باب عقلانیت مدرن. اما در مقابل بعضی جوامع هم هستند که سال ها و دهه ها و چه بسا قرن ها با مشکلاتی تکراری دست و پنجه نرم می کنند و از برطرف کردن آنها عاجزند. ایران خودمان نمونه ی حاضر و آماده ی جوامع نوع دوم است. جوامعی که من فعلا نام "جوامع بیمار" را بر آنها نهاده ام. بر طبق تعریف جامعه ی بیمار جامعه ای است که رویه ها و محصولات و فرآیندهای انجام امور در آن اصلاح نمی شوند. ویژگی اصلی اش هم همین تولید "پیکان" است. تولید پیکان و امثال آن نمود بیرونی دردی است بسیار کهنه... کاش مشکلمان همین بود... اما این رشته سر دراز دارد. فاجعه این است که محصولات سخت به کنار، تولیدات نرم - چیزهایی از جنس فکر، هنر و ... - نیز اصلاح نمی شوند.
جامعه ی بیمار دچار نوعی تصلب وحشتناک است. برعکس شکوفایی حیرت انگیز جوامع مدرن جامعه ی بیمار در دهه ها و حتی قرن های پیش زندگی می کند...
فکر می کنم بخش مهمی از کار مربوط به انحصار باشد. دیروز در فیس بوک نوشتم انحصار پیکان در دست ایران خودرو است و انحصار دین در دست حوزه ی علمیه. نتیجه اینکه ما در عقب ماندگی و پسرفت این جهانی و آن جهانی ایم...
اما این هم هست که همه چیز را گردن انحصار انداختن ساده کردن بیش از اندازه موضوع است. یعنی فرضیه ی "انحصار دلیل اصلی عدم اصلاح فرآیندهاست" نمی تواند تمام مشاهدات ما را در خود جای دهد. پدیده هایی مثل نظام ناکارآمد مالیاتی، کنکور دانشگاه ها و قوانین راهنمایی و رانندگی موارد بسیار دم دستی ای هستند که نشان می دهند فرضیه ی انحصار از تبیین بخش مهمی از پدیده ها در جامعه ی بیمار عاجز است. هر چند که برخی ها را - از جمله همین تولید پیکان- می تواند....
ادامه ی این بحث را در آینده پی می گیرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر