توضیح: هرکس که سر و کاری با دنیای ترجمه
داشته باشد ماجراهای بسیاری را از جدال میان منتقد ترجمه و مترجم برای بازگو کردن
دارد. تقریبا هر بار که کتاب مهمی ترجمه میشود همین آش است و همین کاسه. یعنی کسی
جسارت به خرج داده و یادداشتی در نقد کتاب مینویسد و بعد مترجم با عصبانیت پاسخ
منتقد را میدهد و احیانا او را به بیسوادی و حتی غرضورزی متهم میکند؛ آن گاه
دعوای میان آن دو شروع میشود. بله! این رسمی مالوف است و ربطی به این مترجم یا آن
منتقد ندارد. در واقع، همانطور که من در یادداشتهای پیشین نیز آوردهام این
پدیده اصولا به تعریف نادرست ما از «نقد ترجمه» بر میگردد؛ یعنی نقد ترجمه به
شیوهی سنتی که سر تا پا به تمام آفات «سوءتفاهم تسلط» آلوده شدهاست و عیوب آن را
در هفت دریا هم نمیتوان شست و پاک کرد. بر همین اساس، یکی از پروژههای من در
مطالعات ترجمه ارائهی تعریفی نو و متفاوت از نقد ترجمه بودهاست. تعریفی که -
برخلاف نقد سنتی که گذشتهنگر است - رو به آینده داشته باشد و تا حد امکان مانع از
وقوع چنین برخوردهای بیحاصلی میان منتقد و مترجم شود؛ نقدی که از آفات «سوء تفاهم
تسلط» در امان باشد و به شکلی روشمند اقدام به کشف و طبقهبندی انواع خطاهای رخ
داده در ترجمه کند، و سپس عادات نادرستی را که به این خطاها انجامیدهاند برشمرده
پیشنهاداتی برای ترک آنها در آینده ارائه کند.
میتوان گفت قطعات زیر سنگ بنای چنین پروژهای
را میگذارند؛ یعنی معرفی اجمالی «نقد پالایشبخش».
من در قالب قطعات زیر و با کمک اصل لغزشپذیری، به دنبال آن بودهام تا نشان دهم «نقد پالایشبخش» اصولا چگونه به ماجرای نقد ترجمه ورود پیدا میکند. این شیوه از نقد، در مرحلهی اول خطاهایی را که در ترجمه راه مییابند به دو گونهی کلی تقسیم میکند؛ یعنی لغزشهای پذیرفتنی (موجه) و خطاهای ناپذیرفتنی (ناموجه). بر این اساس، مهمترین وظیفهی «نقد پالایشبخش» این است که نشان دهد کدام خطاها موجه بودهاند و کدام ناموجه. طبیعی است که نمیتوان کسی را به دلیل خطاهای موجه سرزنش کرد، زیرا بر اساس اصل «لغزشپذیری» هیچ کس نیست که از ارتکاب آنها در امان باشد. اما خطاهای ناپذیرفتنی آنهاییاند که به احتمال بسیار زیاد نشاندهندهی عادتی نادرست در مترجماند. انگشت گذاشتن بر روی این نوع خطاها، تلاش برای طبقهبندی آنها و در مرحلهی بعد آشکارسازی عادات نادرستی که پشت آنها وجود دارد مهمترین وظیفهی «نقد پالایشبخش» است. این روشن میکند که چرا گفتم این نقد - بر خلاف نقد سنتی - رو به آینده دارد. زیرا آشکارسازی عادات نادرست مترجم میتواند کیفیت کار او را در ترجمههای آینده بالاتر ببرد. و البته تنها او نیست که میتواند از این نقد استفاده کند. بلکه این نقد قطعا به کار دیگر مترجمان نیز خواهد آمد. بنابراین، دوست دارم جسارت به خرج داده و ادعا کنم تنها این نوع نقد ترجمه است که میتواند کمکی به حال تشکیلات ترجمه در ایران باشد. و باقی هر چه هست از جنس مشت بر هم زدنهای ابلهانه بر سر و روی هم است...
*****
اول)
با «ب» که دانشجوی ارشد رشتهی فلسفهی علم
است دربارهی مطالعات و کارهای تازهمان حرف میزنیم. طبق قاعده صحبت به
پراگماتیسم کشیده میشود. چیزهایی که من دارم ترجمه میکنم و چیزهایی که او
خوانده. او از چارلز سندرس پیرس حرف میزند. دوستانه توضیح میدهم که تلفظ درست
نام این پراگماتیست کلاسیک «پِرس» است و نه «پیرس». با کمی تعجب و انکار پاسخ میدهد
که همه در دانشگاه به این فیلسوف امریکایی پیرس میگویند؛ حتی اساتید.
دوم)
یکی از اولین کتابهایی که دربارهی
پراگماتیسم سر راه من قرار گرفت کتاب «چهار پراگماتیست؛ درآمدی انتقادی بر فلسفهی
پیرس، جیمز، مید و دیویی» بود. نوشتهی اسرائیل شفلر و ترجمهی محسن حکیمی. منتشر
شده در سال 1366. محسن حکیمی را نمیشناسم، اما با جستجو در سایت کتابخانه ملی
معلوم میشود که کتابهای فلسفی دیگری را نیز به فارسی ترجمه کردهاست؛ از جمله
«فلسفهی فرانسه در قرن بیستم» و «فیلسوفان جنگ و صلح». بگذریم، او در اینجا همان
اشتباهی را مرتکب میشود که دانشجویان ارشد و اساتید فلسفهی علم؛ یعنی با نگاه به
واژهی انگلیسی تصمیم میگیرد که تلفظ نام فیلسوف چیست.
سوم)
خطاهای فوق در ظاهر شبیه هماند، اما در واقع
تفاوتی بنیادی بینشان وجود دارد. همین تفاوت بنیادی است که یکی را پذیرفتنی و
دیگری را ناپذیرفتنی میکند. خطای مترجم کتاب چهار پراگماتیست، تا حد زیادی، توجیهپذیر
و خطای دانشجویان کارشناسی ارشد رشتهی فلسفهی علم، تا حد زیادی، توجیهناپذیر
است. زیرا مترجم کتاب چهار پراگماتیست وقتی در سال 1366 به ترجمهی این کتاب مشغول
بود، به احتمال زیاد، به جز متن به چیز دیگری دسترسی نداشت. احتمالا خارج نرفته
بود که با خارجیهایی که تخصصشان پراگماتیسم باشد حشر و نشر کرده باشد. به همین
ترتیب، این امکان را نداشت که با جستوجوی ویدئو در سایت یوتیوپ ببینید و گوش کند
که متخصصان امر اسم فیلسوف امریکایی را چطور تلفظ میکنند. و مهمتر از همه اینکه
هیچ چیزی در واژهی Pierce نبود که او را به تردید بیفکند که تلفظ درست
آن «پیرس» نیست و «پرس» است.
چرا؟ زیراپژوهش صرفا زمانی ادامه پیدا میکند
که دلیلی برای تردید وجود داشته باشد. و پژوهشگری که گمان میکند به پایان تحقیق خویش
رسیده و توجیه شدهاست پژوهش بیشتر را اتلاف وقت و انرژی میبیند. این همان چیزی
است که من به آن «اصل اقتصاد انرژی در ترجمه» میگویم: کاوش در متن صرفا تا زمانی
ادامه پیدا میکند که «آلارم خاموشنشدهای در متن وجود داشته باشد». و در اینجا،
مترجم کتاب هیچ قرینهای در اختیار نداشته که او را به تحقیق بیشتر وادار کند.
چهارم)
مدخل چارلز سندرس پرس در دایرهالمعارف ویکیپدیا
اینگونه آغاز میشود:
Charles Sanders Peirce (/ˈpɜrs/,[9] like "purse", September 10, 1839
– April 19, 1914) was an American philosopher, logician, mathematician, and scientist, sometimes known as "the father of pragmatism".
کاملا پیداست که ویرایشگران این دایرهالمعارف
نیز به غیرمتعارف بودن و خلاف قاعده بودن تلفظ این نام واقف بودهاند. دقیقا به
همین خاطر است که ضروری دیدهاند تلفظ درست آن را - به دو شیوهی مختلف - نشان دهند.
هم فونتیک را آوردهاند و هم واژهی مشابهای را قید کردهاند. این یعنی حتی در
میان غیر ایرانیها نیز این خطا در تلفظ درست نام چارلز سندرس پرس امری شایع است.
پنجم)
از بازیهای روزگار اینکه چارلز سندرس پرس یکی
از شارحان و طرفداران اصلی فلسفی است که میتوان از آن در اینجا استفاده کرد. این
اصل فلسفی لغزشپذیری (fallibilism) است که بسیاری از پراگماتیستها و نیز کارل
پاپر به آن معتقدند. در دایرهالمعارف ویکیپدیا ذیل مدخل لغزشپذیری آمدهاست:
«لغزشپذیری، در مقام یک اصل فلسفی، به این
معناست که انسانها میتوانند باورها، انتظارات و درک نادرستی از جهان داشته باشند
و در عین حال کار آنها در اعتقاد به این باورهای نادرست همچنان معقول و موجه (justified) باشد... . لغزشپذیری به معنای باز بودن در
برابر شواهد تازه است که میتوانند باورهای پذیرفتهی پیشین را نقض کنند. و نیز به
معنای پذیرش این امر است که «هر ادعایی که امروز معقول مینماید ممکن است روزی - در
پرتو شواهد، برهانها و تجربههای تازه - نیازمند ارزیابی مجدد باشد...
برخی معتقدان به لغزشپذیری ادعا میکنند که
یقین قطعی دربارهی علم غیر ممکن است. در مقام یک دکترین رسمی، لغزشپذیری بسیار
مرتبط است با چارلز سندرس پرس، جان دیویی و دیگر پراگماتیستها که آنها در حملهشان
به بنیانباوری (foundationalism)
از آن استفاده میکنند.... طرفدار دیگر لغزشپذیری کارل پاپر است که نظریهی دانش
و عقلانیت انتقادی خود را بر اصل لغزشپذیری بنا کردهاست...»
البته مدخل ویکیپدیا همچنان ادامه پیدا میکند.
اما برای هدفی که من دارم نقل همین اندازه از آن کافی است.
ششم)
چیزی که در اصل لغزش پذیری برای من، و در
اینجا، اهمیت دارد فحوای اخلاقی قابل توجه آن است. به این معنا که خطا کردن انسان
را به عنوان اصلی ناگزیر به رسمیت میشناسد و تمایزی برقرار میکند میان لغزشهای
پذیرفتنی (موجه) و خطاهای ناپذیرفتنی. به این ترتیب که لغزش پذیرفتنی زمانی رخ میدهد
که فرد علیرغم استفاده از تمام ابزارهای موجود (یعنی شواهد، برهانها و تجارب) به
نتیجهای نادرست میرسد. او تمام تلاش خود را کردهاست و تمام قراین در دسترس را
کاویدهاست پس نمیتوان او را به خاطر خطایی که مرتکب شده سرزنش کرد. در مقابل،
خطای ناپذیرفتنی زمانی رخ میدهد که شخص در هنگام بررسی شواهد، برهانها و تجربههای
موجود کوتاهی کرده باشد؛ شواهدی را از قلم انداخته باشد و چشم بر تجاربی آشکارا در
دسترس بسته باشد. بر همین اساس، میتوان افزود که هر چقدر امکان دسترسی به شواهد
سادهتر بوده باشد خطای او نیز در نادیده گرفتن آنها سنگینتر است.
در بستر بحث این یادداشت، میتوان این پرسش را
مطرح کرد که آیا من - در مقام منتقد ترجمه - حق دارم مترجم کتاب «چهار پراگماتیست»
را به خاطر اشتباهش در برگردان نام چارلز سندرس پرس به فارسی سرزنش کنم؟ به نظرم
میآید که جواب منفی است.
منتقد ترجمه باید بر این اساس به کار مترجم
کتاب نگاه کند. آیا مترجم هنگام تصمیمگیری در مورد نام چارلز سندرس پرس از امکانی
بهرهمند بود تا مانع از این لغزش شود؟ اگر منتقد ترجمه نتواند چنین مدرکی را
بیابد و وجود - و در دسترس بودن - آن را در دورهی مورد نظر اثبات کند مطلقا حق
ندارد که در ارزیابی ترجمهی کتاب این لغزش را به عنوان امتیازی منفی در نظر آورد.
البته انواع مختلفی از قراین را میتوان ذکر
کرد. چه بسا بتوان نشان داد که در آن تاریخ فیلمی در دسترس بوده و در آن فیلم نام
فیلسوف مورد نظر به درستی ذکر شدهاست. یا مثلا صاحبنظری در این مورد بحث کردهاست
که تلفظ درست نام فیلسوف «پیرس» نیست و «پرس» است، و غیره و غیره. در هر صورت، اگر
منتقد ترجمه بتواند ثابت کند که چنین چیزی موجود بوده و مترجم کتاب میتوانسته به آن
دسترسی داشته باشد، و در این زمینه کوتاهی کرده، میتواند او را به کم کاری متهم
کند. وگرنه خیر.
اما ماجرا در مورد دانشجویان و اساتید فلسفهی
علم چنین نیست. خطای آنها ناپذیرفتنی است. البته امکان دارد آنها پاسخ دهند که در
هر صورت، واژهی pierce
چیزی ندارد که آنها را در مورد تلفظش به تردید بیندازد. و هوشمندانه به مدخل پرس
در ویکیپدیا اشاره کنند. اما این پایان کار نیست. زیرا کاملا آشکار است که
اینترنت امکاناتی را در اختیار آنها گذاشته که در سال 1366 به خیال هیچکس هم نمیآمد.
مشخصا منظورم سایت یوتیوب است. امکانی بسیار ساده و بسیار در دسترس که هیچ کس نمیتواند
ادعا کند از وجود آن بیاطلاع بودهاست. بله! مترجمی که عادت ندارد نامهای خاص را
در یوتیوب جستوجو کند باید هر چه سریعتر این عادت بد خود را اصلاح کند. بر این
اساس طبیعی است که از آنها انتظار داشته باشیم حداقل برای یک بار هم که شده نام
فیلسوف مورد نظرشان را - حالا هر که میخواهد باشد - در یوتیوب جستوجو کنند و
ببینید تلفظ درست نام او چگونه است...
****
این بیان خلاصهای بود از رویکردی در نقد
ترجمه که من از آن طرفداری میکنم. رویکردی که آن را «نقد پالایشبخش» نامیدهام،
زیرا بر خلاف نقد سنتی رو به آینده دارد و به طور روشمند به دنبال اصلاح عادات بد
مترجم است. عاداتی که وجود آنها کیفیت کار هر مترجمی را پایین میآورد؛ هر چقدر هم
که بر زبان مبدا و مقصد «تسلط» داشته باشند. نقد پالایشبخش به دنبال آن است تا از
زاویهی مترجم به کار ترجمه بنگرد و پس از انگشت گذاردن بر
روی خطاهای ترجمه - از هر جنس که باشند - به
روشنی اثبات کند که از کدام جنساند؛ پذیرفتنی یا ناپذیرفتنی. سپس اقدام به طبقهبندی
خطاهای ناپذیرفتنی کند و در ادامه نشان دهد که چگونه میتوان در آینده از افتادن
در دام آنها اجتناب کرد. تنها با این کار است که نقد او تکمیل میشود. زیرا اگر
نتواند نشان دهد که مترجم چگونه میتوانسته از فلان خطا اجتناب کند یک دلیل بیشتر
ندارد و آن هم این است که خطای مورد نظر از جنس خطاهای موجه و پذیرفتنی است. این
رویکرد، همانطور که در بالا آمد، با اصل لغزشپذیری چارلز سندرس پرس ارتباط
تنگاتنگی دارد. و نیز با نظریهی حقیقت در
نزد پراگماتیستها، و البته میتوان رد آن را در نظرات جان دیویی در باب آموزش نیز
یافت...
در یادداشتهای بعد با ذکر چند مثال نشان
خواهم داد که نقد پالایشبخش در عمل به چه نتایجی منجر خواهد شد.
--------
در همین رابطه بخوانید:
نقد ترجمه؛ امکان یا امتناع - بخش اول
یادداشت دوم از مجموعهی نگاه ساختاری به کار ترجمه - تاملاتی تکمیلی در باب سوء تفاهم تسلط
وقتی از تسلط بر یک زبان حرف می زنیم دقیقا از چه حرف می زنیم؟ - بخش اول
وقتی از تسلط بر یک زبان حرف می زنیم دقیقا از چه حرف می زنیم - بخش دوم
آموزش ترجمه از منظر یک فلسفه ی آموزش کل گرا
--------
در همین رابطه بخوانید:
نقد ترجمه؛ امکان یا امتناع - بخش اول
یادداشت دوم از مجموعهی نگاه ساختاری به کار ترجمه - تاملاتی تکمیلی در باب سوء تفاهم تسلط
وقتی از تسلط بر یک زبان حرف می زنیم دقیقا از چه حرف می زنیم؟ - بخش اول
وقتی از تسلط بر یک زبان حرف می زنیم دقیقا از چه حرف می زنیم - بخش دوم
آموزش ترجمه از منظر یک فلسفه ی آموزش کل گرا
پس بد نیست به این هم اشاره بشه که "دیویی" هم یک خطای رایجه، و تلفظ صحیح دووییئه.
پاسخحذفممنون از تذکرتان دوست عزیز...
پاسخحذفاما به نظر میرسد تلفظ صحیح چیزی بین این دو باشد. مثلا این لینک را در یوتیوب ببینید:
http://www.youtube.com/watch?v=oKKdCWTKATA
راستش من در این ویدئو بیشتر «دیویی» میشنوم تا «دووئی»
یا در این لینک
http://www.youtube.com/watch?v=Lf4geVXiYa8
بله ویدئو رو دیدم، موافقم که تلفظها جای شک بین دو خوانش رو میذارن. اما راهنمای تلفظی که توی ویکیپدیا اومده رو ببینید
پاسخحذفhttp://en.wikipedia.org/wiki/John_Dewey
اگرچه شاید با توجه به ویدئوهایی که لینک دادین تاکید برش فقط وسواس اضافه باشه.