اول)
همهی ما در شهر زندگی میکنیم.
زندگی در شهر نیازمند مهارتهای مختلفی است. یکی از مهمترین مهارتهایی که ما بهاش
نیاز داریم «توانایی پیدا کردن مقصد» است. ما باید بتوانیم هر گاه که نیاز داشتیم
مقصدمان را پیدا کنیم. نقشهي را برای همین کار ساختهاند. نقشه مهمترین ابزار ما
برای مسيريابي در شهر است. نقشه تمام جزئیات شهر (از بزرگراهها و میادین بزرگ تا
کوچهپسکوچهها) را در خود ضبط کردهاست. و البته نقشه ما را از حفظ کردن تمام
این جزئیات در ذهن بینیاز میکند. در واقع، به خاطر سپردن تمام نشانیها در ذهن
کاری هم غیرممکن و هم عبث است. دیوانگی محض. هیچکس نیست که مرتکب چنین کار
احمقانهای شود. ما به جای حفظ کردن تمام جزئیات نقشه نیازمند «دانش نقشهخوانی» هستیم.
این مهارت، مجموعهای از چند مهارت است. مجموعهی این مهارتهاست که ما را قادر میسازد
در عین «عدم تسلط» بر تمام سوراخ و سمبههاي شهر، همیشه با موفقیت مقصدمان را پیدا
کنیم. این مهارتها از جنس «روش» اند نه منش. از جنس انجام عمل و بررسي پيامدهاي
عملاند. تکرار میکنم: ما نیازمند تسلط بر شهر نیستیم، تسلط بر شهری مانند تهران
کاری هم غیرممکن و هم احمقانه است، هیچ ابلهی مرتکب چنین خبطی نمیشود. در عوض،
چیزی که ما بهاش نیاز داریم مهارتی عملی است که ما را در یافتن مقاصدمان یاری کند.
دوم)
سالهاست که به نحوی با
مسالهی آموزش درگیرم. چیزهای مختلفی هم تدریس کردهام. بیشتر از همه کامپیوتر و
زبان. در تمام کلاسها هم بارها و بارها مثال بالا را بازگو کردهام. مثال بالا
مثالی ملموس و قابل فهم است. تلاش برای «تسلط بر یک نرمافزار» یا «تسلط بر یک
زبان» کاری هم غیرممکن و هم بیهوده است. ما نیازمند مهارتهايي هستیم از جنسی
دیگر، در ترازی متفاوت. این مهارتها است که به ما این امکان را میدهد تا علیرغم
عدم تسلط بر یک نرمافزار یا زبان بتوانیم از عهدهی حل مشکلاتمان بر بیاییم و به
هدفمان دست پيدا كنيم. این مهارتها از جنس روش است نه منش. یک بار دیگر تکرار میکنم:
همانطور که تلاش برای حفظ تمام کوچهپسکوچههای شهر کاری عبث و بیحاصل است، به
همین ترتیب تقلا برای یادگیری تمام زیر و بمهای یک نرمافزار یا زبان هم کاری
غیرممکن و بیفایده است.
سوم)
«نگرهی
تسلط» در معنای قویاش هیچ فرقی با حفظ کردن نقشهی شهر تهران ندارد. به همان
اندازه غیر عملی، به همان اندازه بیهوده. میگوید برای اینکه بتوانید به میدان
انقلاب بروید باید که بدانید تقاطع مقدس اردبیلی و تابناک کجاست و چند متر عرض دارد،
اهمیتی هم به این حقیقت نمیدهد که ممکن است شما تمام عمرتان را در تهران زندگی
کرده باشید و گذرتان هم به مقدس اردبیلی نیفتاده باشد. به همین ترتیب، نگرهی تسلط
حکم میدهد تا میتوانید «لغت حفظ کنید و کتاب گرامر زبان انگلیسی را از اول تا
آخر بخوانید»، اهمیتی هم به این حقیقت نمیدهد که بعضی واژهها سال تا سال سر راه
آدم قرار نمیگیرند و برخی از ساختهای گرامری بسیار نادرند و معنای برخیشان را هم
میتوان به سادگی و به درستی حدس زد.
«نگرهی
تسلط» در معنای قویاش دچار این خوشخیالی اندوهناک است که کسانی که بر زبان «تسلط»
پیدا میکنند مجهز به عصایی جادویی میشوند و این عصای جادویی بهشان این امکان را
میدهد که معنای هر جمله یا متنی را در کسری از ثانیه کشف کنند. به این ترتیب، این
نگره، «خودبسنده» است. نیاز به کسب مهارتهای دیگر را انکار میکند. اما واقعیت
امر این است که عصای جادوییی وجود ندارد. و حتی کاربران بومی یک زبان نیز - که قاعدتا
بر زبان مادریشان تسلط دارند- از چنین قدرتی محروماند. یک بار دیگر تکرار میکنم:
هیچ عصای جادوییی در کار نیست و فرآیند کشف معنای یک متن کاری مردافکن است و نیاز
به مهارتهای متنوعی دارد.
چهارم)
البته ميتوان روايت
ضعيفي نيز از «نگرهي تسلطـ» ارائه كرد. اما نگرهی تسلط در معنای ضعیفش هم کوچکترین
کمکی به کار ترجمه نمیکند. شهر پر است از جوانان الکی خوشی که ده ترم، بیست ترم،
صد ترم کلاس زبان رفتهاند و از ترجمهی یک صفحه متن متوسط انگلیسی هم عاجز اند.
ممنون. نوشتهتان پُر از تأکید بود. موفق باشید.
پاسخحذف