1- یکی از غم انگیزترین خاطراتم مربوط می شود به سفر به ارومیه و زیارت کلیسای ننه مریم و البته دیدار و گفت و گو با آشوریان آنجا. طبق معمول هم صحبت از محدودیت ها شد و این که در اجرای مراسم مذهبی شان دچار مشکل اند. و البته خیلی هاشان - مخصوصا جوان ترها- به فکر مهاجرت افتاده اند. اما دردناک تر از همه اینکه جوان ها که مطمئن بودند اینجا دیگر جاشان نیست و امروز و فردا باید بروند اسم های غربی برای خود انتخاب کرده بودند. بله! در میان آشوریان ارومیه، بودند کسانی که نامشان ریچارد بود یا پیتر...
2- چنین چیزی در یزد هم برایم اتفاق افتاد. جنب آتشکده ی زرتشتیان فروشگاهی بود که چیزهای زینتی چوبی و نمادهای زرتشتی می فروخت. زنی بود میانسال. خودش هم زرتشتی بود. گفت که بچه هایم رفته اند. خیلی هامان رفته ایم. ادامه داد که من نمی دانم چه کنم. اینجا بمانم یا نه. گفت دعا کنید که دفعه ی بعد می آیید اینجا من مانده باشم...
3- حسینیه ی دراویش گنابادی را که در خیابان صفاییه قم تخریب کردند ما همانجا بودیم. درست ترش اینکه نیم ساعتی پس از پایان غائله رسیدیم. محشر صغرایی بود! کف خیابان پر از خاک و آجر و سنگ بود. خلق الله که هم الی ماشاءالله آمده بودند. ساختمانی سوخته بود و رد سیاه دود روی دیوارهاش دیده می شد. جوانکی در قاب پنجره نشسته بود و داشت با لذتی عجیب چهارچوب را از ریشه در می آورد!...
*
خیلی ها از یهودی ها هم سال هاست که مهاجرت کرده اند. به کجا؟ اسرائیل! بهاییان را هم چنان تحت فشار قرار داده ایم که اصلا معلوم نیست چرا تا حالا مانده اند
*
قرن ها بود که همه ی ما - مسلمان و مسیحی و یهودی و بهایی و درویش- داشتیم کنار هم به خیر و خوشی زندگی می کردیم. همه نگاه قابل احترامی به هم داشتند. هیچ کس به دنبال حذف آن یکی نبود. اما الان همه در دنیا پراکنده شده ایم. باز به یاد می آورم فردای روز تخریب حسینیه ی دراویش را... که راننده ی تاکسیی با بهت و حیرت می گفت که ما تا یادمان است از این جماعت فقط خوبی دیده ایم!
*
دوست دارم برگردم به تقسیم بندی انواع کنش در دستگاه وبر. این نوع رفتار با دیگرکیشان مطابق با کدام نوع کنش است: کنش عقلانی معطوف به ارزش است یا کنش عقلانی معطوف به هدف؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر