۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

ایمان به محمد؛ کنش عقلانی معطوف به هدف یا کنش عقلانی معطوف به ارزش؟

دلیل اصلی اقبال اعراب جاهلی به محمد چه بود؟ مسلما عرب ها به طمع بهشتِ محمد یا ترس از دوزخِ او به اش ایمان نیاوردند. زیرا هنوز محمد و ادعاهاش اعتباری نزدشان نداشت که این داستان ها را باور کنند. این ها گزاره هایی درون دینی بودند که ابتدا باید ایمان می آوردی و در مرحله ی بعد این ها برایت دارای معنا می شد. وگرنه، مشرکان بت پرست که از اساس به زندگی آنجهانی اعتقادی نداشتند که ترس از دوزخ یا طمع بهشت مبنای تصمیم گیری شان باشد...
می اندیشم که دلیل اصلی اقبال آن ها به محمد این بود که آیینی که تبلیغش را می کرد آیینی عقلانی تر از آیین های رقیب در جزیره العربِ آن روز بود. محسن کدیور در همین رابطه، در مقاله ی " اصول سازگاری اسلام و مدرنیته" می نویسد:

« احکام دینی در زمان نزول عقلایی بوده اند، مطابق سیره ی عقلایی آن زمان درک و توجیه می شده اند، به صرف اینکه قائل آن گزاره ها خدا و پیغمبر بوده پذیرفته نمی شده اند، چون فی حد نفسه معقول بوده اند تلقی به قبول می شده اند، بسیاری از این گزاره ها در قالب آیات قرآن یا روایت پیامبر باعث اسلام آوردن کافران شده است، آنها [ یعنی مشرکان ] به دلیل محتوای معقول و صحیح این گزاره ها، آنها را مطابق عقلانیتشان می پذیرفتند. اعتیار این اقوال باعث پی بردن به اعتبار قائل می شده نه برعکس. شنوندگان احکام اسلامی در صدر اسلام این احکام را مطابق عرف آن روز عادلانه و برتر از راه حل های مشابه می یافتند...»*

در واقع جان کلام هم همین است: اعراب جاهلی در یک کنش منطقی- در معنای پاره تویی آن - به محمد ایمان می آوردند، زیرا از یک طرف، آیینی که او عرضه می کرد عادلانه تر، عقلانی تر و منسجم تر از آیین های رقیب بود. راهکارهایش برای حل مشکلات اجتماعی موفق بودند و کارایی شان در عمل ثابت می شد. حتی مابعدالطبیعه ای که او عرضه می کرد نیز پذیرفتنی تر از مابعدالطبیعه ی مشرکان بود، از خدای نادیدنی سخن می گفت، اما این خدای نادیدنی را به خدای عیسی و موسی مربوط می کرد، و یهودیت و مسیحیت در جزیره العرب آن روز ادیان پذیرفته شده ای بودند. و از طرف دیگر، مبلغ این آیین کسی بود که با معیارهای آن روز جامعه ی عرب نمونه ی کامل  انسان نیک و کریم و صادق به حساب می آمد. در همین رابطه معروف است که بسیاری از اعراب به محمد می گفتند که چیزی از آسمان ها و زمین و بهشت و دوزخ و ... نمی فهمیم اما تو را به راستی و درستی می شناسیم. و به همین دلیل به تو ایمان می آوریم.
پس یک بار دیگر: کنش اعراب جاهلی در ایمان آوردن به محمد کنشی منطقی بود. آنها می دیدند که راه حل های محمد عادلانه تر و کاراتر از راه حل های خودشان اند، قصاص و سنگسار و شلاقی که محمد به شان توصیه می کرد مفیدتر از کینه توزی ها و جنگ های قبیله ای بودند، به همین ترتیب حقوقی که برای زنان و بردگان و دیگر حاشیه نشین های جامعه قائل شده بود بسیار برای آنها جذاب می نمود، آنها چیزهایی را به دست می آوردند که حتی در خواب هم نمی توانستند ببینند... این راز موفقیت محمد بود. او به "کنش عقلانی معطوف به هدف" دستور می داد، کنشی که در عین حال "کنش عقلانی معطوف به ارزش" هم بود.
به بیان دیگر، راه حل های او دقیقا مختص جزیره العرب آن زمان طراحی شده بودند. قرار بود نابسامانی های جامعه ی بدوی و بیابانی شبه جزیره ی عرب را حل کنند... نمی توانستند نسبت به مشکلات موجود بی تفاوت باشند. بله! محمد چاره ی دیگری نداشت. نمی توانست بی توجه به واقعیات جامعه، دستوراتی بدهد و زیردستانش را مجبور به اجراشان کند. طبیعتا، این دستورات به نتایج فاجعه باری ختم می شدند، زیرا بی توجه به واقعیات موجود طراحی شده بودند. نتیجه چه می شد؟ جامعه ی نوپای ی مسلمانان هر روز دستخوش مشکلات و نابسامانی های بیشتری می شد، مشکلاتی که دقیقا ناشی از اجرای دستورات پیامبر بودند. البته پیامبر نیز گوشش به حرف دیگران بدهکار نبود که اجرای این احکام دارد وضع را بد و بدتر می کند.
در این حالت، آنها که خارج از حلقه ی اسلام بودند، جامعه ایی را می دیدند که روز به روز بیشتر در باتلاق مشکلات خودساخته فرو می رود. مشاهده ی این وضع کافی بود تا اساسا از خیر ایمان آوردن به محمد و آیین تازه اش بگذرند. این آیین هیچ برتریی بر آیین های خودشان نمی توانست داشته باشد...
اما او موفق شد، زیرا راهکارهاش مخصوص جزیره العرب آن زمان طراحی شده بودند. و البته هر زمان و هر مکانی راهکارهای خاص خودش را می طلبد...

...........
* حق الناس / محسن کدیور/ صص 40 و 41

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر