۱۳۹۰ خرداد ۲۰, جمعه

پارادوکس اجرای احکام اسلامی در یک دولت ملی

می اندیشم که دینداران تکلیفشان با احکام اجتماعی دین معلوم نیست. بالاخره کنششان موقع اجرای این احکام کنش عقلانی معطوف به هدف است یا کنش عقلانی معطوف به ارزش- معلوم است که این دو اصطلاح را در معنای وبری شان به کار می برم.
نمی خواهم بحث های کهنه را در باب نسبت علم و دین دوباره نبش قبر کنم. نه! حوصله ی این کار را ندارم. حرف اصلیم این است که اگر روزی به این نتیجه رسیدیم که اجرای فلان دستور دینی - بر اساس یافته های علمی و تجربی و عقل سلیم - به نتایج مخربی می انجامد تکلیفمان چیست؟ تکلیف دینداری مان چه می شود؟
بگذارید باز به وبر برگردم. این دستورات را چرا اجرا می کنیم. آیا به این دلیل اجراشان می کنیم که اجراشان به نفع جامعه است، یا نه... کاری به نتیجه شان نداریم. به دنبال عمل به تکلیف دینی مان هستیم؟ کنش عقلانی معطوف به هدف می کنیم یا کنش عقلانی معطوف به ارزش؟
( ناگفته پیداست که دینداران در این مساله سیاستی یک بام و دو هوا دارند. هرگاه یافته ای علمی، حکمی دینی را اثبات کند دو دستی آن را می چسبند... و هر گاه یافته ای علمی، حکمی را نقض کند می گویند که علم به آن درجه از پیشرفت نرسیده است...
می اندیشم که این استدلال بسیار چرند و مضحک است... ما مقهور زمان خویش ایم. چاره ی دیگری نیز نداریم. همانطور که انبیا نیز مقهور زمان خویش بودند. محمد می توانست ادعا کند که روزی خواهد رسید که سلاح هایی قدرتمندتر از شمشیر اختراع می شوند. پس بهتر است از شمشیر استفاده نکنیم. بله! می توانست چنین حکم کند. اما نکرد. برای اینکه جنگ جویان جاهلی دمار از روزگارش در می آوردند!)
مساله این است که دین از ما کدام را می خواهد و ادعایش چیست؟ تعبد می خواهد یا عقلانیت؟ پاس داشتن اصول و ارزش ها می خواهد یا دو دو تا چهارتا کردن؟
اما پاس داشتن اصول و ارزش های دینی - و بی توجهی به پی آمدها- نتایج فاجعه باری به دنبال خواهد داشت. نمی توان سنگسار کرد و جلوی نفرت از دین و دینداران را گرفت. نمی توان حکم به قطع دست داد و شاهد رواج الحاد نبود...نمی توان فروش مشروبات الکلی را ممنوع کرد و با پدیده ی مسمومیت و مرگ ناشی از مصرف مشروبات تقلبی مواجه نشد. نمی توان نسبت به تنوع طلبی جنسی بی توجهی کرد و جلوی رواج پدیده ی زنان خیابانی را - که مشتری هاشان اغلب مردان متاهل اند - گرفت. این فجایع و ناهنجاری های اجتماعی همه ناشی از توجه ی افراطی به اجرای کورکورانه ی اصول و فرامین دینی اند... و البته فراموش کردن قانون پیامدهای ناخواسته...
کنایه آمیز اینکه برخی شان مستقیما نقض غرض اند. می خواهند دین را در جامعه پیاده کنند اما رسما و طبیعتا به نفرت شهروندان از دین و دینداری می انجامند و ... انجامیده اند.
در واقع چالش اصلی هم همین است. سیاست گذاران می خواهند دین را در جامعه پیاده کنند. اما نتیجه ی کارهاشان دور شدن مردم است از باورهای دینی... اگر هم بخواهند مردم را به دین علاقمند کنند باید از خیر اجرای احکام دینی بگذرند... پارادوکسی است برای خودش!

می اندیشم که حکومت دینی در دوران مدرن چیز غریبی است...!

..................
پی نوشت:
به نظرم بخشی از مشکل به درک کهنه از مفهوم حاکمیت و دولت بر می گردد. تا قبل از دوران مدرن چیزی به نام دولت ملی وجود نداشت و انسان ها محصور در مرزهای سیاسی نبودند. پس اگر از روش حکومت سفت و سخت علی رضایت نداشتی کافی بود شال و کلاه کنی و بروی زیر بیرق معاویه. اگر هم از انجا خسته می شدی می رفتی یک قبرستان دیگر. راه باز بود و جاده دراز. سر راه هم هیچ کس ازت نمی پرسید که خرت به چند. اما در دوران مدرن دیگر از این خبرها نیست. مجبوری در همان خراب شده ای که متولد شده ای بمانی و به هر ترتیب بسوزی و بسازی... این همان نکته ای است که طرفداران حکومت دینی عمدا یا سهوا ازش غفلت کرده اند...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر