سامی پیلستروم
جان دیویی (1859-1952) را معمولا سومین پراگماتیست کلاسیک
میدانند. اندیشههای او قلمرو گستردهاي دارند: از مسائل فلسفی سنتی در باب معرفت
و پژوهش گرفته تا اخلاق، سیاست و آموزش. در میان پراگماتیستهای قدیمی، دیویی
بیشتر از همه به مسائل اجتماعی، سیاسی و آموزشی میپرداخت. این را مقایسه کنید با
چارلز سندرس پرس که ذهن علمياي داشت و ویلیام جیمز که بیشتر به روانشناسی و دین
متمایل بود.
دیویی مقالهاي دارد به نام “پراگماتیسم پرس” که در سال
1923 میلادی به رشتهي تحریر درآمده است. او در این مقاله به طور خلاصه جیمز و پرس
را با هم مقایسه ميكند، و تفاوتهاي اساسيشان را میبررسد، مثلا این که ویلیام
جیمز بر فرد تمرکز داشت و چارلز سندرس پرس بر جامعه تاکید میكرد. آنطور که دیویی
به ما میگوید، پرس بیشتر از جیمز بر “متد فرايند (the method of
procedure)“
تاکید میكرد. دیویی در مقالهاي دیگر (منتشره به سال 1922 میلادی) که جیمز و پرس
را با هم مقایسه ميكند، ميگوید جیمز بیشتر “عالم علوم انسانی” بود و کمتر منطقدان،
و او متد پراگماتیستی را هم بسط داد و هم محدود کرد. کار او در اعمال متد پراگماتیستی
بر نظریهي صدق باعث شد که این متد بسط یابد. اما تاکیدش بر پیامدهای خاص، و نه
پیامدهای عمومی و کلی، متد پراگماتیستی را محدود کرد.
مسائلی هست که در آنها پرس و دیویی به یکدیگر نزدیکترند
تا به جیمز --- مشخصا، جهتگیری جامعهمحور پراگماتیسمشان و علاقهشان به پیشبرد
معرفت علمی. اما، در باب مسالهای بنیادی مانند رئالیسم، دیویی به
جیمز نزدیکتر است تا به پرس. جیمز و دیویی نمیتوانستند رئالیسم نسبتا قویای را بپذیرند
که شاید اصیلترین و پرمناقشهترین عنصر در پراگماتیسم پرس بود. نیز آنها نمیتوانستند
تفسیر منحصرا مبتنی بر منطق و غیرروانشناسانهی پرس را از پراگماتیسم بپذیرند. پرس
بر آن بود که دیویی، مانند جیمز، گرایش ناخوشایندی دارد به «روانشناسی کردن»
چیزهایی که او آنها را به عنوان اصولی منطقی و هنجاری برای استنتاج علمی ارائه
کرده بود. او در ژوئن سال 1904 میلادی به دیویی نوشت: «جنابعالی قصد دارید علم
هنجاری را --- که به زعم من مبرمترین نیاز زمانهمان است --- با "تاریخ
طبیعی" تفکر یا تجربه جایگزین کنید. ... من فکر نمیکنم که اصولا چیزی از جنس
تاریخ طبیعی بتواند نیاز امروز ما را برطرف سازد. ما امروز نیاز داریم بررسی کنیم
که عدم آشنایی مردم با نظریهی استنتاج چقدر باعث اتلاف دردناک اندیشه، وقت و
انرژی میشود.» پرس پراگماتیسم را قاعدهای در منطق میدانست و منطق نیز علمی
هنجاری محسوب میشد، پس در نظر او، ایراد کار جیمز و دیویی در این بود که در
اصلاحاتشان بر پراگماتیسم مباحث منطقی و روانشناسی-اجتماعی را به نحوی گمراهکننده
با یکدیگر خلط کرده بودند. علیرغم این امر، میتوان گفت که پراگماتیستهای متاخر،
يعني کسانی مانند دیویی و مید، نه تنها مضامین جیمزی، بلکه ایدههای چارلز سندرس پرس
را نیز، بسط دادهاند؛ مشخصا بازتابي بودن عادت کنش ما و عقلانیت مبتنی بر عادت.