دو سه روزی است که ویرایش دوم فصل هفت از کتاب مظفر اقبال (علم و اسلام) را شروع کردهام. طبق معمول اولین کار طراحی یک لحن مناسب برای ترجمه است. هر متنی لحن مخصوص به خود را دارد و نمیتوان همهی متنها را مانند هم ترجمه کرد. انگار که همهی آدمها به یک شیوه سخن میگویند. طراحی و اجرای لحنهای متنوع و متفاوت مهارت مترجم را میرساند. این را هم بگویم که معمولا آنها که رمان ترجمه میکنند بیشتر دغدغهی لحن دارند. و مترجمان آثار غیر داستانی چندان نگران لحن نیستند. البته این حکم قطعی نیست :کسی که برای مثال کتاب مقدس یا آثار افلاطون را ترجمه میکند ناگزیر است که اهمیتی وافر به لحن بدهد.
از قدیم گفتهاند که برای اینکه مترجم خوبی باشی باید به زبان مبدا و مقصد، هردو، تسلط داشته باشی. یکی از علایم تسلط بر زبان مقصد همین طراحی لحن است. اگر زیر و بمهای زبان مقصد را ندانی و به تفاوت پیدا و پنهان میان لحنها واقف نباشی به احتمال قریب به یقین از عهدهی این کار بر نخواهی آمد.
از قدیم گفتهاند که برای اینکه مترجم خوبی باشی باید به زبان مبدا و مقصد، هردو، تسلط داشته باشی. یکی از علایم تسلط بر زبان مقصد همین طراحی لحن است. اگر زیر و بمهای زبان مقصد را ندانی و به تفاوت پیدا و پنهان میان لحنها واقف نباشی به احتمال قریب به یقین از عهدهی این کار بر نخواهی آمد.
دقت به اجرای لحن در سرتاسر متن، کار ترجمه را به یک مبارزه میان مترجم و متن اصلی تبدیل میکند. مترجم متن را باید تمام و کمال بفهمد و آن را در قالب لحنی که طراحی کردهاست بریزد. هرجا که مترجم شکست بخورد و از عهدهی فهم کامل متن برنیاید لحن از دست خواهد رفت و متن اصلی خود را نشان خواهد داد.
کار طراحی لحن را میتوان به چند بخش تقسیم کرد: هر لحن دایرهی واژگانی مخصوص به خود دارد. به بیان ساده تر هر لحن خاص خط بستهای در زبان میکشد. برخی واژهها و عبارت و ساخت های نحوی داخل این خط بسته قرار میگیرند و برخی خارج.
بخش دیگر آهنگ کلام است. آیا قرار است جمله با سکتها و سکونهای بسیار به پیش برود یا خیر. آیا قرار است به گفتار نزدیک باشد یا دور. آیا قرار است راحت در زبان بچرخد یا نه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر