۱۳۹۰ تیر ۱۹, یکشنبه

بنیادگرایی دینی در اسرائیل

دایره المعارف بریتانیکا / هنری مانسون

[  توضیح: این مطلب بخشی است از مطلب بزرگ تری که خود، ترجمه ی خلاصه شده ای است از مدخل بنیادگرایی دایره المعارف بریتانیکا. آن را سال گذشته برای دیپنا تهیه کردم و منتشر هم شد. اما چند روز پیش دیدم که از روی سایت برش داشته اند. خب... گفتم که اینجا بیارمش! این را هم بگویم که آن مطلب بزرگ تر به بنیادگرایی در امریکا و بنیادگرایی در اسلام هم می پرداخت، که آن ها را هم اینجا خواهم آورد... همین! ]

سه گرایش اصلی در یهودیت اسرائیلی به عنوان بنیادگرا شناحته شده اند: صهیونیسم مذهبی جنگ طلب، اشکنازی[1] اولترا ارتودکس و سفاردی[2] اولترا ارتودکس. هر سه گروه بر پیروی تمام و کمال از قوانین مذهبی و فرامین اخلاقی مندرج در متون مقدس یهودی – یعنی تورات و تلمود - تاکید می کنند.

بنیادگرایی در اسرائیل ریشه در حوادثی دارد که بسیار پیشتر از تاسیس کشور اسرائیل در 1948 میلادی رخ داده اند. از زمان تخریب معبد دوم اورشلیم توسط رومیان در سال 70 میلادی، بیشتر یهودیان در دیاسپوره[3] به سر برده اند. یهودیان سرایر جهان در این مدت طولانی تبعید، هر روز برای ظهور مسیح موعود[4] دعا می کنند. او کسی است که آنان را به اسرائیل برخواهد گرداند و از دشمنان غیر یهودیشان خواهد رهانید. در اواخر قرن 19 میلادی، برخی یهودیان - به ویژه روشنفکران سکولاری مانند تئودور هرتزل[5] - به این نتیجه رسیدند که مشکل کهنه ی یهودستیزی فقط با تشکیل یک دولت یهودی حل خواهد شد. بنابراین صهیونیسم، به معنای جنبشی که هدفش برقراری یک دولت یهودی در فلسطین است، نماینده ی نوعی سکولاریزه شدن ایده ی سنتی انتظار ظهور مسیح موعود بود. صهیونیست ها عقیده داشتند که لزومی ندارد که یهودیان منتظر بمانند تا خدا و مسیح موعود، در آخرالزمان، قوم یهود را به ارض اسرائیل برگردانند، بلکه خود یهودیان باید این کار را با دستان خود انجام دهند. به بیان دیگر، هرتزل و نزدیک ترین همراهانش برای بُعد منتظرانه و آخرالزمانی این " بازگشت یهودیان از تبعید" اهمیتی قائل نبودند. مساله مهم ایجاد یک دولت بود که یهودیان در آنجا دیگر تحت حکم و وابسته به غیر یهودیان نباشند.


بسیاری از یهودیان ارتودکس- و به ويژه خاخام های ارتودکس- با صهیونیسم مخالف بودند، عمدتا به این خاطر که به نظر آنان، صهیونیسم، یهودیان را به انجام کاری فرا می خواند که فقط به دست خدا و مسیح موعود می بایست صورت گیرد. در یهودیت سنتی، ایده ی بازگشت به ارض اسرائیل را نمی توان از مفهوم رستگاری مسیحایی و آخرالزمانی بنی اسرائیل جدا کرد. بنابراین، هدف صهیونیست ها، یعنی بازگشت به اسرائیل و تشکیل حکومت، معنایی نداشت جز مخالفت با خواست خداوند و تنها نتیجه اش این بود که رستگاری و بازگشت حقیقی از تبعید را به تاخیر می انداخت. دلیل دیگر مخالفت یهودیان ارتودکس با هرتزل و دیگر رهبران اولیه صهیونیست این بود که آن ها، عمدتا، علاقه ای به اجرای تمام و کمال قوانین مذهبی یهودی توسط حکومت نداشتند. از اوایل قرن بیستم، مخالفت با صهیونیسم در میان خاخام های ارتودکس و اولترا ارتودکس رواج بیشتری یافت. با این حال، وقوع هولوکاست باعث شد که گروه اول – یعنی خاخام های ارتدوکس – دست از مخالف با صهیونیسم بردارند؛ هولوکاست تاییدی بود بر این ادعای صهیونیست ها که یهودیان فقط در کشوری متعلق به خویش ایمن خواهند بود.

یهودیان ارتودکس مدرن قانون مذهبی یهودی را کاملا مراعات می کنند، اما با این حال راهکار مشخصی برای چگونگی مشارکت در جامعه ی مدرن، چه در غربت و چه در اسرائیل، ارائه نکرده اند. در نقطه مقابل، اولترا ارتدوکس ها بر جدا کردن خود از جامعه ی غیر یهودی و همچنین از یهودیانی که به اندازه ی آنان از احکام مذهبی پیروی نمی کنند، پافشاری می کنند.



صهیونیسم مذهبی

به رغم دشمنی بیشتر خاخام های ارتودکس، صهیونیسم در میان بسیاری از یهودیان ارتودکس اشتیاق زیادی را برانگیخت؛ آن ها در صهیونیسم نوید رستگاری موعود را می دیدند. به همین دلیل، برخی از خاخام های ارتدوکس تلاش کردند تا مشارکت یهودیان ارتدوکس در جنبش صهیونیست را مشروعیت بخشند. خاخام اسحاق یعقوب رینس[6]، پایه گذار جنبش صهیونیست مذهبی میزراهی[7] در 1902، چنین استدلال می نمود که استقرار صهیونیستی در ارض اسرائیل ارتباطی به رستگاری یهودیان در آینده ی موعود ندارد و بنابراین نباید آن را نافرمانی بدعت آمیز در برابر خواست خداوند در نظر آورد. با این حال، دلالت های آشکارا موعودگرایانه صهیونیسم، پذیرش این عقیده را دشوار می کرد. در نتیجه، چیزی نگذشت که این عقیده جای خود را به دیدگاه تندروانه ی دیگری داد: صهیونیسم، خود بخشی از رستگاری موعود مردم یهود است. بر طبق این دیدگاه، صهیونیست های سکولار - بدون اینکه خود بدانند - در حال حرکت در مسیر خواست و اراده ی خدا و مسیح موعود بودند. این استدلال توسط خاخام ابراهام کوک[8] ارائه شد و تاکنون نیز به صورت یک مفهوم اساسی در صهیونیسم مذهبی باقی مانده است.

صهیونیست های مذهبی، معمولا با نام "داتیم لیومیم[9] " شناخته می شوند. این عبارت آمیزش راست کیشی و ناسیونالیسم را در این جنبش نشان می دهد. برخلاف اولترا ارتدوکس ها، صهیونست های مذهبی همواره خواهان همکاری با جماعت فراوان صهیونیست های سکولاری بوده اند که در تشکیل دولت اسرائیل در 1948 نقش اصلی را ایفا کردند. در واقع، از 1948 تا 1992، احزاب صهیونیست-مذهبی در تمام دولت های اسرائیلی مشارکت داشتند. تا سال 1977 میان این احزاب و حزب کارگر اسرائیل که در این دوره در سیاست های اسرائیل دست بالا را داشت، رابطه ی نزدیکی برقرار بود.

جنگ شش روزه ی 1967 ، بعد موعودگرایانه ی پنهان صهیونیسم مذهبی را برانگیخت. بواسطه ی پیروزی اسرائیل در این جنگ، بیت المقدس شرقی، حرم الشریف و یهودیه –  مهم ترین اماکن اسرائیل باستانی – یک بار دیگر در سرزمین های یهودی قرار گرفتند. بازگرداندن هر بخش از این سرزمین به اعراب، به معنای نافرمانی آشکار از برنامه ی خدا برای رستگاری یهودیان بود. آن دسته از صهیونیست های مذهبی که اینگونه می اندیشیدند ( نه همه ی آن ها ) شروع به استقرار در سرزمین های اشغال شده – یا به قول خودشان " آزاده شده " -  در جنگ شش روزه کردند.

صهیونیست های مذهبی جنگ طلب در خط مقدم تلاش برای اسکان یهودیان در سرزمین های اشغالی، جنبشی به نام گوش آمونیم[10] تشکیل دادند. این جنبش با صهیونیست های مذهبی سنتی تر که همچنان در دهه ی 1960 و 1970 میلادی در راس حزب مذهبی ملی اسرائیل بودند نزاع داشت. این دسته از یهودیان سنتی علی رغم اینکه باور داشتند خدا ارض اسرائیل را به یهودیان اعطا کرده است، فکر می کردند که برقراری صلح – و بنابراین، نجات جان یهودیان - بسیار مهم تر از حفظ قلمرو است. برعکس، جنگ طلب ها عقیده داشتند که اسکان در سرزمین های اشغالی و ممانعت از عقب نشینی دولت از این بخش ها بر هر کار دیگری مقدم است. در سال 2005 میلادی، شهرک نشینان اعتراض های گسترده ی بی سرانجامی را با هدف جلوگیری از عقب نشینی اسرائیل از نوار غزه انجام دادند. پیش بینی آنان مبنی بر اینکه این عقب نشینی سبب جنگ داخلی خواهد شد، نادرست بود. برخی از اسرائیلی ها امیدوار بودند که تجربه ی غزه، عقب نشینی های آینده ی اسرائیل از کرانه ی باختری ( در نظر یهودیان: یهودیه و سامریه ) را سهل خواهد کرد.

صهیونیسم مذهبی تندرو ( جنگ طلب ) سرشت متنوع بنیادگرایی را نشان می دهد. طرفداران این جنبش در زندگی روزمره ی خود، سفت و سخت از آنچه باور دارند قوانین خداست پیروی می کنند، و مدافع تشکیل جامعه ای بر مبنای این قوانین هستند، اما در فعالیت های سیاسی شان، به سوی استقرار در سرزمین های تسخیر شده در سال 1967 و نگهداشتن این سرزمین ها کشیده شده اند. صهیونیست های مذهبی تندرو، با دیگر صهیونیستهای مذهبی و سکولار در موضع ناسونالیستی و باور به اینکه فقط با زور می توان در مقابل یهودستیزی ایستاد، شریکند. در واقع، صهیونیسم مذهبی از برخی از مفاهیم و بن مایه های اساسی صهیونیسم رسمی بهره می برد، به ویژه از این ایده که هدف صهیونیسم این است که "یهودی جدید" ی بسازد که هرگز مورد ستم قرار نخواهد گرفت.





[1] . یهودیانی که اصالتا از شرق اروپا آمده اند.
[2] . یهودیانی که اصالتا خاورمیانه ای هستند.
[3] . منظور آوارگی و پراکندگی یهودیان و دوری شان از ارض اسرائیل است که بر طبق عهد عتیق از سوی خدا به یهودیان وعده داده شده.
[4] . Messiah
[5] . Theodor Herzl ( 1860-1904 ). یهودی اتریشی و بنیانگذار صهیونیزم
[6] . Yitzhaq Ya'aqov Reines ( 1839 – 1915 )
[7] . Mizrahi
[8] . Abraham Kook ( 1865 – 1935 )
[9] .  datim leumim واژه ای عبری به معنای مذهبی ملی
[10] . Gush Emunim. عبارتی عبری به معنای جماعت مومنان.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر