1- تا حالا خیلی کم سراغ ترجمه ی داستان یا رمان رفته ام. برای خودم هم جالب است. یعنی هر چقدر فکر می کنم نمی فهمم چرا آدمی مثل من که زمانی خوره ی داستان کوتاه و رمان بود از وقتی که وارد دنیای ترجمه شده یک بار هم ترجمه ی داستان را تجربه نکرده. البته تلاش های نصفه و نیمه و غیر جدیی بوده اند. یکی شان ترجمه ی سفرنامه ی امریکای جان اشتاین بک؛ کتابی به اسم سفرهایم با چارلی، که شاید سال های هشتاد- هشتاد و یک کمی باش سر و کله زدم و رهاش کردم. این البته قبل از مشغول شدن جدی به کار ترجمه بود. آها... یکی دیگر هم هست: یکی از رمان های دوریس لسینگ به نام مارا و دان. که از لبنان خریده بودمش. همان وقت ها لسینگ نوبل گرفته بود و من هم گفتم کتابش را بخرم شاید حوصله کردم برای ترجمه اش. که فقط یک فصلش را خواندم و گذاشتمش کنار... هنوز هم وسط کتابخانه - لای کتاب های انگلیسی و فرانسه وآلمانی - جا خوش کرده برای خودش...
2- حالا این وراجی ها را داشته باشید و بگذارید کنار کلاس خصوصی زبان با مهدی اشعری. ازش خواسته م که یک داستان کوتاه پاتریشیا های اسمیت را بخواند و ترجمه کند. از آن بازنویسی شده ها برای دانشجویان زبان است و مهدی راحت از پسش بر می آید. اما جالب اینجاست که خودم هم کمی هیجان زده م. اولین بار است که به طور جدی می خواهم درگیر ترجمه ی یک داستان بشوم. هر چند که داستانش بازنویسی شده باشد و کوتاه باشد و مترجم اصلی شاگردم باشد نه خودم.
پیش خودم می گویم تا الان که اینجا رسیده م همه اش الله بختکی و بدون برنامه ریزی بوده. حالا خدا را چه دیدی؟ شاید همین تجربه ی نصفه و نیمه من را به ترجمه ی داستان علاقه مند کرد. بعضی رمان ها هست که بدم نمی آید ترجمه شان کنم.
3- هنوز دنبال لحنی می گردم برای ترجمه ی کتاب بروس لارنس. لحنی که بشود باش هم داستان معراج پیامبر را گفت، هم مکاشفات ابن عربی و مولانا و هم تروریست بازی و افراط گرایی بن لادن... احساس می کنم چالش اصلی همین است. فعلا که دارم مقالات شمس می خوانم تا ببینیم چیزی از توش در می آید یا نه...
4- چیزهای زیادی هست که در دنیای ترجمه باشان درگیری ذهنی دارم. یکی از آنها این ایده ی شاید راست کیشانه و ارتدوکس باشد: اگر برگردان واژه ای در زبان مقصد در بعضی عبارات کار نکند می توان حکم کرد که آن برگردان، برگردان مناسبی برای واژه ی اصلی نیست و باید به دنبال برگردان دیگری برای آن واژه بود. مثالی که هم الان به ذهنم می رسد ترجمه ی واژه ی discourse به " گفتمان" است. این واژه از ابدعات داریوش آشوری است و واژه ی زیبایی هم هست و در بسیاری جاها خوب در قالب متن جا می افتد. اما به همین ترتیب، جاهایی هم نه. من خودم بارها به عبارت هایی از این کلمه در زبان انگلیسی برخورد کرده ام که در ترجمه ی فارسی آن ها نمی توانسته ای از " گفتمان" استفاده کنی. یعنی گفتمان در قالب زبان فارسی و در کنار کلمات پس و پیشش درست جا نمی افتاده. یا واژه ی enterprise. باز هم داریوش آشوری برگردان " کارستان " را برای آن پیشنهاد کرده است. اما درست مثل قبلی ترکیب هایی از این کلمه در زبان انگلیسی وجود دارد که اگر بخواهی از کارستان در آن ها استفاده کنی نتیجه ی کار به هیچ وجه رضایت بخش نیست. حالا سووال اینجاست که آیا این می تواند ملاکی باشد برای تعیین درستی یا نادرستی واژه ی پیشنهادی؟
خودم هم نمی دانم!
به نظرم خیلی منطقی نیست که بگیم "اگر برگردان واژه ای در زبان مقصد در بعضی عبارات کار نکند می توان حکم کرد که آن برگردان، برگردان مناسبی برای واژه ی اصلی نیست" چون این حکم با پیش فرض تناظر یک به یک واژه های زبانهای مختلف فقط ممکنه امکان پذیر باشه که مسلما پیش فرض صحیحی نیست
پاسخحذفهدی@
پاسخحذفبرای تشریح بیشتر موضعم پست تازه ای روی وبلاگ گذاشتم. اون رو بخون.