معتقدم که
شرط صحت و سلامت ترجمهای – در کنار وفاداری - میزان وضوح معنایی آن است. به بیان
بهتر، همان انرژیی که خوانندهی بومی در، مثلا زبان انگلیسی، صرف خواندن متنی میکند
باید خوانندهی فارسیزبان صرف خواندن ترجمهی فارسی آن متن کند. نه بیشتر.
ناگفته
پیداست که این معیار، از اساس متفاوت است با دوگانهی کهنه، کلیشهای و تاحدی بیمعنای
وفاداری / زیبایی. و مدعیام که کاملتر هم هست. و بهتر و دقیقتر وظیفهی مترجم
را تعریف میکند و مترجم خوب را از مترجم بد متمایز میسازد.
و باز هم
ناگفته پیداست که با در نظر گرفتن این ملاک بسیاری از ترجمهها – و به همین ترتیب
بسیاری از مترجمان – نمرهی قبولی نمیگیرند. بسیاری از ترجمهها چه بسا وفادار
باشند اما به اندازهی متن اصلی خوشخوان نباشند؛ شاید حتی ذرهای هم از زیبایی و
خوشخوانی متن اصلی بهره نبرده باشند. و البته ترجمههایی هم هستند که نه وفادارند
و نه خواندنی. همهی ما کمابیش با این تجربهی غریب و خارق عادت روبرو شدهایم که
فهم متنی به زبان اصلی، سادهتر است از فهم متن ترجمهشدهی آن به زبان
مادری. میدانم! میگویید که ممکن است مترجم، از اساس، ناشی باشد و کار نابلد. اما
من مدعیام که چنین امری، حتی، هنگام رو در رو شدن با حاصل کار مترجمان حرفهای و
با تجربه نیز رخ میدهد.
چرا چنین
است؟
بخشی از
پاسخ میتواند این باشد که ساختار جملات انگلیسی به گونهای است که بیان ذرهذره /
پلهای / تدریجی اطلاعات را ممکن میکند. اما زبان فارسی چنین نیست. مجبوری به
جملات معترضهی تو در تو – و در هم – متوسل شوی. یعنی همان جملهای که در زبان
انگلیسی ساختاری پلهپله و خطی دارد و به همین دلیل خوشخوان است هنگام ترجمه به
زبان فارسی تبدیل میشود به جملهای با ساختار پوستپیازی. و البته دشوارفهم. خواننده
مجبور است چند بار روی آن رفت و برگشت کند و لایهها را از هم سوا کند و تقلا کند
و جان بکند و عرق بریزد تا معنای جمله را کشف کند.
اما این
تمام پاسخ نیست. بخش مهمتر پاسخ به تعریف کلیشهای و کهنه از وفاداری بر میگردد.
بله! ریشهی مشکل در این پیشفرض نادرست نهفته است که مترجم باید به متن اصلی
وفادار باشد و مخصوصا وظیفهی اکید دارد که یک واژه در زبان انگلیسی را به یک واژه
در زبان فارسی تبدیل کند. و به همین ترتیب، یک جمله در زبان انگلیسی را به یک جمله
در زبان فارسی برگرداند. رک و راست بگویم، این حرف کاملا چرندی است. و همین پیشفرض
نادرست است که جملات خطی خوشخوان و خوشفهم در زبان انگلیسی را به جملات پوستپیازی
و مبهم و دشوارخوان و دشواریاب – و البته زشت – در زبان فارسی تبدیل می کند. در
این حالت، مترجم مدعی است که ترجمهای دقیق و وفادارانه انجام دادهاست. البته، چه
بسا آنها که وظیفهشان نقد و ارزیابی کار مترجم است نیز همین نظر را داشته باشند.
پس، لاجرم، تمام
بار میافتد بر دوش خوانندهی بخت برگشته. او از یک طرف با متنی رو برو است که نام
و عنوان ناشر و مترجم پر آوازهای را یدک میکشد. اما خواندنی نیست. خواندنی هست
اما فهم معنای کلمات و ایدههای کلی مولف کار بسیار دشوار و طاقتفرسایی است. او
مجبور است ده برابر خوانندهی بومی متن اصلی، وقت صرف خواندن و فهم متن ترجمهشده
کند.
میاندیشم
که چارهای نداریم جز تعریف مجدد ملاک وفاداری. ترجمهی خوب – و وفادارانه – ترجمهای
نیست که یک جملهی انگلیسی را به یک جملهی فارسی تبدیل کند. این نه هنر است و نه
فایدهای به حال کسی دارد. ترجمهی خوب ترجمهای است که بار زیادتر از حد بر دوش
خواننده نگذارد؛ چیزی را از خواننده نخواهد که حتی متن اصلی نیز نخواستهاست.
ترجمهی خوب ترجمهای است که در زبان مبدا و در زبان مقصد با صرف انرژی مشابه و
یکسانی خوانده میشود.
باز هم به
این موضوع خواهم پرداخت.