6.
قضیههای عینی باید تحقیقپذیر باشند. یعنی بتوان درستی یا نادرستی آنها را -
بدون توجه به منبعشان- مورد بررسی قرار داد.
بسیاری مواقع، قضيههايی كه به شما عرضه
میشوند تا از استدلالی حمایت کنند به گونهاي هستند كه به هيچ طريق نميتوان آنها
را راستيآزمايي كرد. من باب مثال، فرض كنيد شخصی ادعا کند قادر به دیدن ارواح
است. آيا دیگران هم ميتوانند اين ارواح را ببينند؟ آيا ميتوان به طريقي به جز
ديدن از راه چشم حضور آنها را تشخيص داد؟ اگر جواب این سووالات همیشه منفی باشد،
شما نميتوانيد ادعای او را - مبنی بر این که قادر به دیدن ارواح است - اثبات يا
رد كنيد. پس نبايد ارزش زيادي براي آن قائل شويد. البته قضيهي ديگري اين وسط وجود
دارد كه شما مطمئنا ميتوانيد آن را تاييد كنيد. آن قضیه این است که احضاركنندگان
ارواح اعتقاد دارند ميتوانند ارواح را ببينند. اين همان چيزي است
كه ما به آن «قضيهي ذهني» ميگوييم؛ يعني قضایایی دربارهي عقايد و نظرگاههاي
شخصي افراد. اين شايد به دلايل مختلف جالب باشد، اما نميتواند مدركي باشد در
حمايت از اين نتيجهي عيني كه آنها واقعا ميتوانند ارواح را ببينند، يا ارواح
حقيقتا وجود دارند.
موقعیت آشناتر زمانی است که دوست شما
ماجرايي را برايتان بازگو ميكند. مثلا دوست شما، شهرام، ميگويد در دوران کودکی
در باغچهي خانهشان عنكبوتی بزرگ با نوارهای قرمزرنگی روی پاهایش دیدهاست. شايد شما
بتوانيد تحقيق كنيد كه آيا گونههايي از عنكبوت وجود دارند كه به آن اندازه بزرگ شوند و آن علامت مشخصه را هم
داشته باشند یا خیر. و آيا آنها در این منطقه زندگی میکنند یا خیر. بله! اينها
را ميتوانيد راستيآزمايي كنيد. اما هيچوقت نميتوانيد تحقيق كنيد كه آيا واقعا
دوست شما چنین عنکبوتی را ديدهاست يا خير، يا آيا او حقيقتا همان چيزي را ديده كه
ميگويد؟ شايد بتوانيد اين طور پاسخ او را بدهيد: «اِه... چه جالب. يا خيلي جالب
است ها...» و واقعا به نظرتان جالب باشد. اما اين را نمیتوان قضيه محسوب کرد، و
نبايد از آن به عنوان بنياني براي نتيجه يا تصميم استفاده كرد. مثلا شاید بخواهید
در این منطقه خانهای بخرید، و چون عنکبوتترسی دارید این ادعای دوستتان باعث شود
در تصمیمتان تجدید نظر کنید.
اين گونه ادعاها به عنوان قضیهی عینی
هيچ ارزشي ندارند، اما شايد بتوانند شما را تحریک کنند تا بررسیهای بیشتری انجام
دهید و احیانا به قضیههای واقعی دست پیدا کنید. من باب مثال، فرض کنید کسی اصرار
کند که میتواند ارواح را ببیند. این اصرار او شاید باعث جلب علاقهي شما به موضوع
شود، و شما به دنبال آن بیفتید تا چيزهايي دربارهي امور مافوق طبيعي ياد بگيريد. به
همین ترتیب، اگر کسی ادعا کند که عنکبوت بزرگی را با فلان مشخصات دیدهاست، شاید باعث
شود شما تحقیق کنید که آیا اصولا چنين موجوداتي وجود دارند و آيا در منطقهاي كه ميخواهيد
خانه بخريد زندگی میکنند یا خیر.
اين اصل در موقعيت ديگري نيز به كار ميآيد.
و آن زماني است كه ما احساس ميكنيم اتفاقي قرار است در آينده رخ دهد. آيندهبيني مثالي
شگفت از تواناييهاي مغز انسان است. بسیار شگفتانگیز است که کسانی میتوانند رشتهای
باریک از رخدادهای امروز را بگیرند و رد آن را در طوفان سهمگین دادههای آینده
دنبال کنند. اما آيندهبينيها حکم قضیه را ندارند و نمیتوان آنها را مبنای نتیجهگیری
قرار داد. درست مانند مثال بالا، آيندهبيني تنها ميتواند در نقش یک راهنما یا
سرنخ عمل کند؛ نشانهاي از چيزي كه شايد بخواهيد بيشتر در مورد آن تحقيق كنيد.
شاید كارآگاهی خصوصي بتواند با کمک آيندهبيني سرنخهایی به دست بیاورد که مجرم
کیست. اما هیچ محکمهای این مدرک را پسند نمیکند. آیندهبینی صرفا پيشنهادي است
كه به او مسیر را نشان میدهد. و كارآگاه اميدوار است با دنبال کردن این مسیر به
مدارکی محکمهپسند دست یابد و به طور قاطع مشارکت متهم را در جرم اثبات یا رد کند.
پس وقتي آینده در ذهن شما تداعی میشود از آن صرفا به عنوان راهنما و کلیدی براي
تحقيق بيشتر استفاده كنيد. اگر ناگهان احساس بدی به شما دست دهد، مثل اينكه انگار
در خانه تنها نيستيد و غريبهاي وارد شده، لازم نیست سریعا با پلیس تماس بگیرید یا
چوبدستی بردارید و به هر سایهای که روی دیوار افتاد حمله کنید. نه! بايد اطراف
را بگرديد و ببينيد آيا واقعا غريبهاي وارد خانه شدهاست يا خير. باید با چشم خود
قضاياي واقعي جمعآوري كنيد.
خلاصه اینکه آيندهبينيها ارزش زيادي
دارند و نبايد آنها را نادیده گرفت. اما نباید از آن طرف بام هم افتاد و آنها را
حقيقت تمام و كمال به حساب آورد. تصميمگيري بايد به تعويق بيفتد تا قضاياي انکارناپذیر
جمعآوري شوند و بر اساس آنها به نتیجهی مستدلی دست یافت.
....................
در همين ارتباط بخوانيد:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر