اعصابم سر ترجمه ی فصل چهارم کتاب که درباره ی قبه الصخره است دارد به هم می ریزد... با همه چیز متن مشکل دارم. بعضی جاها را آنقدر مبهم گفته که عمرا بتوانم بدون کمک خودش بفهمم منظورش چیست... بعضی جاها چیزهایی گفته که با مسائل تاریخی جور در نمی آیند... واژه ها را همین طوری و دلبخواهی به کار برده... مثلا به جای Temple mount یا Noble sanctuary آورده Noble close که تمام اینترنت لاکردار را بگردی یک جا نمی بینی که کسی دیگر چنین کاری کرده باشد. اشاراتش به معماری بنا دارد دیوانه ام می کند. بعضی از اصطلاحات معماریی که آورده انگار اصلا معادل فارسی ندارند! مثلا آورده که داخل قبه الصخره دو تا ambulatory است که انگار معادلی برایش در فارسی نداریم. موضوع را هم که در فیس بوک مطرح کردم هر کس چیزی گفت. امیر که ساکن امریکاست به شوخی و جدی معادل " قدمگاه" را پیشنهاد کرد و مریم مهارتی که معماری می خواند گفت نمی توانی از "شبستان" استفاده کنی به این دلیل و آن دلیل... خلاصه شده ام مصداق این ضرب المثل: همسایه ها یاری کنید، تا من شوهرداری کنم... از بس که دوستان فیس بوکی را به کار گرفته ام!
خلاصه بد اوضاعی است.
به یاد گفت و گوی روزهای اولم با دکتر سوری می افتم. می گفت که ترجمه ی این کتاب خیلی کار ساده ای است و اگر بجنبی و زود انجامش بدهی می توانی بلافاصله ترجمه ی خاطراتی از محمد ( امید صفی ) را هم شروع کنی... همانروز هم به اش گفتم که نه... اشتباه می کنید. ترجمه اش علی رغم چیزی که در ظاهر به نظر می آید خیلی مساله داره...
آره... بد اوضاعی است.
جزع و فزع کردن بس است... برگردم سر کار.
..........
بعد التحریر:
1- علی، برادرم، از زنجان زنگ زد و گفت نرم افزار اس.دی.ال ترادوس رو حتما امتحان کن. می گفت خیلی تو کار ترجمه مفیده و کافیه یک بار ازش استفاده کنی تا همیشه ممنون من باشی... نمی دونم. راستش چندان به این نرم افزارها اعتماد ندارم. اما این یکی مثل اینکه چیز دیگه ایه و قرار نیست متن رو برام ترجمه کنه، که عملا کار غیر ممکنیه... حالا چه خدماتی ازش بر میاد نمی دونم. باید صبر کنم تا یه جوری به دستم برسه. حوصله ی دانلودش رو هم ندارم...
2- باز هم بحث های فیس بوکیه... و این بار با یکی دیگر از دوستان در مورد کار مترجم... نگار می گوید حق نداری تفسیر کنی و فقط باید ترجمه کنی... طبیعتا من نمی پذیرم. به نظرم رابطه ی بسیار پویایی بین واژه و کانتکست وجود داره و بدون در نظر گرفتن این رابطه نمی شه به معنای واژه راه برد... به قول ویتگنشتاین واژه همون کاربرده اونه.... به بیان دیگه، مردم برای استفاده از زبان معطل فرهنگ لغت ها نمی شن...بادم باشد که چیزی در این مورد اینجا بنویسم...
3- امروز همه اش یک خط ترجمه کردم! کل بعدازظهرم به دیدن ویدئوها و عکس های قبه الصخره گذشت و خواندن و خواندن متن اصلی کتاب... کاش می شد فردا را و پس فردا را اداره نمی رفتم...
..........
بعد التحریر:
1- علی، برادرم، از زنجان زنگ زد و گفت نرم افزار اس.دی.ال ترادوس رو حتما امتحان کن. می گفت خیلی تو کار ترجمه مفیده و کافیه یک بار ازش استفاده کنی تا همیشه ممنون من باشی... نمی دونم. راستش چندان به این نرم افزارها اعتماد ندارم. اما این یکی مثل اینکه چیز دیگه ایه و قرار نیست متن رو برام ترجمه کنه، که عملا کار غیر ممکنیه... حالا چه خدماتی ازش بر میاد نمی دونم. باید صبر کنم تا یه جوری به دستم برسه. حوصله ی دانلودش رو هم ندارم...
2- باز هم بحث های فیس بوکیه... و این بار با یکی دیگر از دوستان در مورد کار مترجم... نگار می گوید حق نداری تفسیر کنی و فقط باید ترجمه کنی... طبیعتا من نمی پذیرم. به نظرم رابطه ی بسیار پویایی بین واژه و کانتکست وجود داره و بدون در نظر گرفتن این رابطه نمی شه به معنای واژه راه برد... به قول ویتگنشتاین واژه همون کاربرده اونه.... به بیان دیگه، مردم برای استفاده از زبان معطل فرهنگ لغت ها نمی شن...بادم باشد که چیزی در این مورد اینجا بنویسم...
3- امروز همه اش یک خط ترجمه کردم! کل بعدازظهرم به دیدن ویدئوها و عکس های قبه الصخره گذشت و خواندن و خواندن متن اصلی کتاب... کاش می شد فردا را و پس فردا را اداره نمی رفتم...