اول)
سالهاست که همهی مترجمها و همهی
کتابهای آموزش ترجمه، عبارتی کلیشهای را تکرار میکنند: «مترجم باید به زبان مبدا
و مقصد تسلط داشته باشد تا بتواند ترجمه ی خوبی ارائه کند». همه این عبارت گمراهكننده
- و به زعم من بیمعنا - را بازتولید میکنند. هیچکس هم به صرافت این نیفتاده که
یقهی گوینده را بگیرد که «واقعا منظور دقیقت از این حرف چیست؟ اصلا تسلط بر زبان
چطور حاصل میشود؟ و وقتی " از تسلط بر یک زبان " حرف میزنیم، دقیقا از
چه حرف میزنیم؟»
دوم)
بارها شده که در جمعی بودهام و
حاضران پس از آن كه فهمیدهاند من مترجمام، گفتهاند یعنی دیگر «زبان انگلیسی را
کلا مسلطی؟» و جواب من در تمام این موارد، این بوده: «نه تنها انگلیسی را مسلط
نیستم که بر زبان مادری خودم، یعنی فارسی، هم تسلط ندارم!» جنسی دیگر از این سوء
تفاهم زمانی رخ داده که همین دسته از افراد خواستهاند متنی را برایشان ترجمه کنم.
به محض اینکه گفتهام معنای فلان واژه را نمیدانم و باید به فرهنگ لغت رجوع کنیم،
با تعجب پرسیدهاند مگر تو معنای تمام واژههای انگلیسی را نمی انی؟! طبیعتا،
جواب من مشابه جوابم به پرسش قبلی است: «نه تنها معنای تمام واژههای انگلیسی را
نمیدانم که حتی در زبان مادری خودم، یعنی فارسی، هم واژههای زیادی وجود دارد که
معناشان را نمیدانم...!»
سوم)
در اینجا با دو پرسش مهم مواجهایم:
الف) وقتی از «تسلط بر یک زبان» حرف میزنیم، دقیقا از چه حرف میزنیم؟ ب) تسلط
بر زبان چه ربطی به «کار ترجمه» دارد، به بیان دیگر، آیا تسلط بر یک زبان
شرط لازم و کافی براي توليد یک ترجمهی خوب و موفق است؟
در پاسخ به پرسش اول، عقیده دارم
که مفهوم «تسلط بر یک زبان» آنقدر مبهم است که عملا هیچ معنایی ندارد و هیچ
استفادهی عملیی نمیتوان ازش کرد. بنابراین، قبل از هر کاری باید تعریف دقیقی از
این عبارت ارائه کنیم. آیا تسلط بر زبان به معنای توانایی تکلم و ارتباط برقرار
کردن با استفاده از آن زبان است؟ یا خیر، و باید به آن قدرت نوشتن و خواندن به آن زبان
را هم افزود؟ آیا کسی که میتواند فارسی حرف بزند اما مثلا، در فهم اشعار کلاسیک
فارسی مشکل دارد بر زبان فارسی مسلط نیست؟ آیا او باید بتواند «دُرهی نادره»، «تاریخ
وصاف»، «قابوسنامه» و... را درست بخواند و بفهمد؟ آیا او باید «ادیب» باشد، یا خیر
و کافی است بتواند زبان مردم کوچه و بازار را بفهمد و باشان ارتباط برقرار کند؟
آیا مترجمی که میخواهد از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه کند باید قصههای
کانتربریِ چاسر یا بهشت گمشدهی میلتون را بخواند و خوب درک کند؟ یا خیر، کافی
است، مثلا، اخبار سی.ان.ان و بیبیسی را بفهمد و بس؟
و بالاخره چه شد؟ و یک بار دیگر، وقتی
از «از تسلط بر یک زبان» حرف میزنیم، دقیقا از چه حرف میزنیم؟
اما در پاسخ به پرسش دوم، عقیده
دارم که حتی به شرط توافق بر معنای «تسلط»، باز هم این مفهوم ربط اندکی به «کار
ترجمه» خواهد داشت. و ترجمه فرآیند بسیار پیچیدهای است که نیاز به مهارتهای
بسیار متنوعی دارد و برخی از این مهارتها، کاملا، بیرون از حوزهی زبان قرار میگیرند.
بنابراین هیچ ربطی به «تسلط بر زبان» ندارند. البته طبیعی است که برخی از این
مهارتها، منحصرا، زبانی اند. مثلا مترجم باید درک قویی از ساختار جمله در زبان
مبدا داشته باشد. دقت کنید که اصرارم بر این است که حرفم را دقیق و واضح بیان کنم.
«درک قوی از ساختار جمله» مفهوم کاملا واضحی است. برخلاف مفهوم «تسلط». او باید
بتواند جمله را به عناصر تشکیلدهندهی آن خرد کند. او باید بتواند فعل را به
درستی پیدا کند و زمان فعل و دیگر ویژگیهای آن را درست تشخیص دهد. چنین چیزی،
مخصوصا، در زبان انگلیسی اهمیتی حیاتی دارد. زیرا فعل در زبان انگلیسی در
نقطهی بسیار مهم و تاثیرگذاری از جمله قرار میگیرد.
بله، مترجم به تعدادی مهارتهای
زبانی نیازمند است. اما نکته در اینجاست که این مهارتها، به هیچوجه تضمینکنندهی
توليد یک ترجمهی خوب نیستند. در واقع من عقیده دارم که مهمترین مهارتهایی که یک
مترجم بهشان نیازمند است، از جنسی دیگر اند. همین مهارتها هستند که بیشترین
تاثیر را بر کیفیت ترجمه میگذارند و همین مهارتها هستند که یک مترجم خوب را از
یک مترجم مبتدی متمایز میکنند. وگرنه خرید یک کتاب گرامر و یک فرهنگ لغت که
کاری ندارد! و متاسفانه، جای آموزش این مهارتها در دانشکدهها و آموزشگاههای
زبان کاملا خالی است. برای همین هم هست که از صد نفر فارغالتحصیل زبان، یکیشان
هم مترجم نمیشود!