فلسفه های علم فمینیستی
از دهه ی 1970 میلادی تاکنون، بسیاری از فلاسفه، مورخان و علمورزانِ فمینیست این پرسش را طرح کرده اند که چرا تعداد زنان شاغل در کار علم این قدر کم است و آیا تعصبات و سوگیری های جنسی، نژادی یا ملیِ مشخصی کار و محتوای علم را شکل داده اند یا خیر. مطالعات موردی دقیق شیوه های متعددی را آشکار کرده اند که چنین تعصبات و سوگیری هایی از طریقشان بر کار علم اثر می گذارند. یک نمونه از این مطالعات را می توان در کار ژانت کورانی[1] دید، یعنی جنسیت علم[2]. در عکس العمل به این یافته ها، بسیاری از فمینیست ها تلاش کرده اند معرفت شناسی یا فلسفه ی علم تازه ای را بنیاد نهند. با پیروی از ساندرا هاردینگ[3]، فلسفه های علم فمینیستی را به طور کلی می توان به سه سنت تقسیم کرد: فمینیست تجربه گرا[4]، فمینیست معتقد به تئوری نظرگاه[5]، و فمینیست پست مدرن[6]
هلن لانگینو [7]، که کارهاش عمدتا زیر مجموعه ی سنت تجربه گرایی فمینیستی قرار می گیرند، رویکردی را ارائه کرده که به تجربه گرایی متکی بر متن [8] معروف است. در نظر لانگینو، داده های تجربی باعث می شوند که دایره ی تئوری های قابل پذیرش کوچک و محدود شود، اما اینطور نیست که حکم قطعی به انتخاب یک تئوری خاص بدهند.. این شکاف میان تئوری و شواهد، با پیش فرض هایی زمینه ایی که ارزش - بار [9] هستند و به کانتکست ( متن ) مشخصی تعلق دارند پر می شود. این پیش فرض های متنی [10] یکی از همان سوگیری های یک جانبه ای اند که می توانند وارد حوزه ی علم شوند. انتقاد لانگینو به تصور سنتی از متد علمی این است که فردگرایانه است. او بر آن است که به جای آن، عینیت علم را با خصیصه ی اجتماعی آن می توان تضمین کرد ( مثلا، ارزیابی و مرور آثار، تکرار آزمایش ها، و باز بودن و پاسخ گو بودن نسبت به انتقادات ). او ادعا می کند که تنوع در علم بسیار مهم است زیرا باعث می شود این پیش فرض های اغلب نادیدنی جلوی چشم بیایند و بتوان ازشان انتقاد کرد.
هاردینگ در تئوری نظرگاه فمینیستی خود، اهمیت تنوع در علم را قدمی پیشتر می برد. تئوری نظرگاه، در تضاد با تجربه گرایی، ادعا می کند که مشروعیت ادعاهای معرفتی، بسته است به هویت اجتماعی داننده [11]. هاردینگ نوشته است: "جایگاه منکوب شده ی زنان، امکان دریافت های پیچیده تر و کم خطاتر را برای آنها فراهم می کند. فمینیسم... می تواند چشم انداز زنان را به یک نظرگاه تغییر دهد – بستری اخلاقا و علما مرجح برای تاویل هامان و توصیف هامان از طبیعت" ( ص 26 ). یک انتقاد استاندارد که هاردینگ با آن مواجه می شود این است که آیا چیزی مانند " نظرگاه فمینیستی " وجود دارد که تمام طبقه ها، نژادها و فرهنگ ها را، علی رغم تفاوت هاشان، زیر چتر واحدی بگیرد یا خیر.
کتاب دانا هاراوی [12] یعنی بوزینه ها، ابَرانسان ها و زنان [13] نمونه ای است از سنت فمینیست پست مدرن. هاراوی این دیدگاه را که نظرگاه فمینیستی واحدی وجود دارد رد می کند. او به جای آن ادعا می کند که دانش، همه اش، زمانمند و مکانمند [14] است. هاراوی، همچون لانگینو، تعریفی دیگرگون و متفاوت از عینیت در علم ارائه می کند. او نوشته است: "عینیت فمینیستی یعنی مکان محدود شده و دانش موقعیت-مند [15]، و نه استعلا [16] و جدایی ذهن و عین. بر این اساس، ما مسئول دانسته هامان خواهیم بود." دیدگاه هاراوی خویشاوندی هایی با ساخت گرایی اجتماعی [17] دارد، اما او صراحتا برچسب "نسبی گرا" را رد می کند. او توضیح می دهد: "جایگزین نسبی گرایی، تام گرایی [18] و وجود نظرگاهی واحد [19] نیست... بلکه دانش های انتقادی، جزئی و مکان-مند است. نسبی گرایی یعنی هیچ جا نباشی و ادعا کنی که همه جا هم هستی. برابر و مساوی بودن همه منظرها یعنی شانه خالی کردن از بار مسئولیت و پژوهش انتقادی". مفهوم ضمنی همه ی این فلسفه های فمینیستی توجه عمده به ته مایه های اجتماعی و نژادی علم است.
تبیین ها و قانون های علمی
مدل قانون فراگیر [20] همپل بانفوذترین توصیفی است که از تبیین علمی ارائه شده است. در این مدل، تبیین های علمی برهان هایی اند که که در آن ها تبیین خواه [21]، در مقام نتیجه ی یک برهان ظاهر می شود. مقدمات این برهان باید شامل حداقل یک قانون کلی یا آماری باشد، به علاوه ی گزاره های تجربی تحقیق پذیر که شرایط اولیه یا ویژگی های خاص را بیان می کنند. هنگام نتیجه گیری ضرورتا باید از آن قانون کلی یا آماری استفاده کرد. اگر برهان، قیاسی باشد و از قانونی کلی استفاده کند، به اش تبیین قیاسی مبتنی بر قانون طبیعی [22] گفته می شود. اما اگر برهان استقرایی باشد و از قانونی آماری استفاده کند، به اش تبیین استقرایی- آماری [23] گفته می شود. مثلا، فرض کنید به دنبال آن باشیم تا بفهمیم که چرا سرعت زاویه ای کسی که روی یخ اسکیت بازی می کند هنگامی که در موقع چرخش دست هاش را جمع می کند افزایش می یابد. تبیین نشان خواهد داد که این رویداد را می توان منطقا از مقدمات قیاس کرد. مقدماتی که شامل قانون کلی حفظ حرکت زاویه ای می شود، به علاوه ی گزاره هایی از قبیل اینکه حرکت زاویه ی ابتدایی او غیر صفر است و اگر دست هاش را ببندد اینرسی اش کاهش پیدا می کند.
فلاسفه و مورخان متعددی با مدل همپل مخالفت کرده اند. استدلال آنها این است که ویژگی هایی که همپل برای یک تبیین علمی بر شمرده است نه ضروری اند و نه کافی. مشهورترین مثال های نقض زیر مجموعه ی دو مفهوم کلی قرار می گیرند: اولی بی ربطی [24]است. یعنی هرچند که رویداد از پی مقدمات می آید، اما در واقع آن مقدمات هیچ ارتباطی به تبیین آن رویداد ندارند. دومی تقارن [25] است، یعنی اگر قانون کلی شامل یک دوشرطی یا معادله باشد، پس می توان یکی از مقدمات را با نتیجه جا به جا کرد و امور را، به اصطلاح، "تبیین" نمود، مثلا می توان ادعا کرد که دلیل اینکه میله ی پرچم فلان ارتفاع را دارد طول سایه اش است. این نوع مشکلات باعث شده اند که فلاسفه، تا حد زیادی، مدل همپل را کنار بگذارند و بدیل های نویی ارائه کنند. وسلی سلمون [26] برای حل مشکلات نامربوطی و قرینه گی، یک مدل تبیینی علی [27] را ارائه می کند. بر اساس این مدل، برای تبیین یک پدیده باید علت های آن را شناخت.
از جهتی دیگر، فان فراسن [28] در روایت پراگماتیکش از مساله ی تبیین، این امکان را می پذیرد که طول سایه بتواند ارتفاع میله ی پرچم را تبیین کند. در نظر فان فراسن ( 1980 )، یک تبیین همیشه وابسته به کانتکست (متن) مشخصی است. اما مدل دیگری از تبیین توسط فیلیپ کیچر [29] ارائه شده است. تبیین در نظر او به معنای یکتاسازی پدیده های متعدد است با استفاده از یک ساختار ضمنی مشترک [30] یا تعداد اندکی از فرآیندها. در نظر او تئوری تکامل چارلز داروین نمایانگر این مدل از تبیین است. مارگارت موریسون [31] در کتاب خود به نام " یکی کردن تئوری های علمی [32]" ارتباط میان تبیین و یکتاسازی را به چالش کشیده است.
از تقلیل گرایی [33] به تکثرگرایی نظری [34]
تقلیل گرایی را می توان قضیه ای درباره ی هستی شناسی ها [35]، قوانین، تئوری ها، تعابیر زبان شناختی، یا ترکیبی از اینها دانست. اگر رابطه ی میان تئوری های علمی مد نظرمان باشد، تقلیل گرایی را می توان همچون یکی از دو رابطه ی زیر در نظر آورد: اول، رابطه ی همزمانیی [36] که میان دو تئوری معاصر – که به سطوح متفاوتی از توصیف متعلق اند- وجود دارد. دوم، رابطه ی درزمانیی [37] که میان یک تئوری قدیمی با تئوری جانشینش وجود دارد. صورت بندی کلاسیک تقلیل یک تئوری به تئوری دیگر توسط ارنست ناگل [38]، تجربه گرای منطقی، انجام شده است. او این مفهوم را وضع کرد تا از آن در اشتقاق منطقی یک تئوری از تئوریی دیگر استفاده کند.به طور خاص تر، " تقلیل زمانی رخ می دهد که نشان داده شود قوانین تجربی یک علم مرتبه ی دوم.... در واقع پیامدهای منطقیِ پیش فرض های نظریِ یک علم مرتبه ی اول اند.
مثال استانداردی از تقلیل گرایی، تقلیل ترمودینامیک ( علم مرتبه ی دوم ) به مکانیک آماری ( علم مرتبه ی اول ) است. در فیزیک، تقلیل گرایی اغلب به عنوان تناظر میان دو تئوری در شرایط مشخص – عموما در محدوده ی برخی کمیت ها – در نظر گرفته می شود. آن طور که توماس نیکلز [39] نوشته است: "بهترین روش برای توصیف این رویکرد، معکوس کردن مفهوم رایج تقلیل است، بنابراین تئوری های جدیدتر در عملکردهای محدود به تئوری های قدیمی تر تقلیل پیدا می کنند..... مثلا، نسبیت خاص در محدوده ی سرعت های پایین به مکانیک نیوتونی تقلیل پیدا می کند.
مطالعات موردیی که روی روابط میان برخی تئوری های علمی انجام شده، تقلیل گرایی را به چالش کشیده اند. یک چالش همیشگی، به مساله ی تحقق پذیری چندگانه معروف شده است. مثلا، همانطور که الکساندر روزنبرگ [40] در مقاله اش به نام " از تقلیل گرایی به ابزارگرایی [41]" آورده است، هنگام تقلیل دادن ژنتیک مندلی به بیولوژی مولکولی، دانشمند در می یابد که یک خصیصه ی مندلی واحد، با کمک انبوهی از مکانیسم های مولکولی قابل تشخیص است، و به علاوه، یک مکانیسم مولکولی واحد می تواند ویژگی های مندلی متفاوتی را تولید کند. مجموعه ی دیگری از چالش ها زمانی بروز می کنند که تئوری تقلیل دهنده آماری باشد ( مانند مکانیک آماری یا مکانیک کوانتومی ) و تئوری تقلیل پیدا کرده آماری نباشد. این همان چیزی است که لارنس اسکلار [42] در مقاله ی خود به نام " تقلیل دینامیک گرمایی به مکانیک آماری [43] " به اش می پردازد. این مجموعه از مشکلات باعث شده اند که بسیاری از دانشمندان تقلیل گرایی را رد کنند و به جای آن از تکثرگرایی نظری، یا اصطلاحا عدم وحدت علوم، دفاع کنند.
بر اساس تکثرگرایی، هر تئوری علمی حوزه ای مشخص دارد که فقط در آن حوزه مناسب ترین کارکرد را می توان ازش انتظار داشت. نانسی کارترایت [44] در کتاب خویش، یعنی جهان خال خال [45]، این امکان را پیش می کشد که طبیعت در حوزه های مختلف با مجموعه های متفاوتی از قوانین قوام می یابد، که ضرورتا به هیچ روش سیستماتیک یا واحدی با یکدیگر مرتبط نیستند. انتقادی که از این رهیافت شده این است که این رویکرد، فوایدی را که از بررسی روابط میان تئوری های مختلف حاصل می شوند کنار می گذارد. با این حال و علی رغم همه ی این حرف ها، پرسش از وحدت یا عدم وحدت علوم همچنان موضوعی مناقشه برانگیز و پر چالش باقی مانده است.
پاورقی ها
1. Janet Kourany
2. Gender of Science (2001)
3. Sandra Harding (1986)
4. feminist empiricism
5. feminist standpoint theory
6. feminist postmodernism
7. Helen Longino
8. contextual empiricism
9. value laden
10. contextual assumptions
11. Knower
12. Donna Haraway
13. Simians, Cyborgs, and Women (1991)
14. locally situated
15. situated knowledge
16. transcendence
17. social constructivism
18. totalization
19. single vision
20. covering law model
21. explanandum
22. deductive nomological explanation
23. inductive-statistical explanation
24. irrelevance
25. symmetry
26. Wesley Salmon (1925–2001)
27. causal model explanation
28. van Fraassen
29. Philip Kitcher (1981)
30. common underlying structure
31. Margaret Morrison
32. Unifying Scientific Theories (2000).
33. reductionism
34. theoretical pluralism
35. ontologies
36. synchronic relation
37. diachronic relation
38. Ernest Nagel (1901–1985)
39. Thomas Nickles
40. Alexander Rosenberg
41. From Reductionism to Instrumentalism ( 1989 )
42. Lawrence Sklar
43. The Reduction of Thermal Dynamics to Statistical Mechanics
44. Nancy Cartwright
45. Dappled World (1999)
دستمریزاد روحالله جان. فقط این لینک پی دی اف کار نمیکند میتوانی عوضاش کنی؟
پاسخحذفممنون از فیدبکتان جناب میردامادی... لینک را ویرایش کردم و الان حداقل روی سیستم خودم و با سه مرورگر متفاوت کار می کند... امیدوارم که شما هم بتوانید فایل را دانلود کنید.
پاسخحذفو اگر دوباره هم کار نکرد ممنون می شوم تذکر بدهید تا فکری اساسی تر برایش کنم.
برایم مهم است که فایل خوانده شود. بیشتر به خاطر مقدمه-مانندی که اولش آورده م و در مورد زبان ترجمه توضیحاتی داده ام.