۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

مساله ی لحن

دو سه روزی است که ویرایش دوم فصل هفت از کتاب مظفر اقبال (علم و اسلام) را شروع کرده­ام. طبق معمول اولین کار طراحی یک لحن مناسب برای ترجمه است. هر متنی لحن مخصوص به خود را دارد و نمی­توان همه­ی متن­ها را مانند هم ترجمه کرد. انگار که همه­ی آدم­ها به یک شیوه سخن می­گویند. طراحی و اجرای لحن­های متنوع و متفاوت مهارت مترجم را می­رساند. این را هم بگویم که معمولا آنها که رمان ترجمه می­کنند بیشتر دغدغه­ی لحن دارند. و مترجمان آثار غیر داستانی چندان نگران لحن نیستند. البته این حکم قطعی نیست :کسی که برای مثال کتاب مقدس یا آثار افلاطون را ترجمه می­کند ناگزیر است که اهمیتی وافر به لحن بدهد.
از قدیم گفته­اند که برای اینکه مترجم خوبی باشی باید به زبان مبدا و مقصد، هردو، تسلط داشته باشی. یکی از علایم تسلط بر زبان مقصد همین طراحی لحن است. اگر زیر و بم­های زبان مقصد را ندانی و به تفاوت پیدا و پنهان میان لحن­ها واقف نباشی به احتمال قریب به یقین از عهده­ی این کار بر نخواهی آمد.
دقت به اجرای لحن در سرتاسر متن، کار ترجمه را به یک مبارزه میان مترجم و متن اصلی تبدیل می­کند. مترجم متن را باید تمام و کمال بفهمد و آن را در قالب لحنی که طراحی کرده­است بریزد. هرجا که مترجم شکست بخورد و از عهده­ی فهم کامل متن برنیاید لحن از دست خواهد رفت و متن اصلی خود را نشان خواهد داد.
کار طراحی لحن را می­توان به چند بخش تقسیم کرد: هر لحن دایره­ی واژگانی مخصوص به خود دارد. به بیان ساده تر هر لحن خاص خط بسته­ای در زبان می­کشد. برخی واژه­ها و عبارت و ساخت های نحوی داخل این خط بسته قرار می­گیرند و برخی خارج.
بخش دیگر آهنگ کلام است. آیا قرار است جمله با سکت­ها و سکون­های بسیار به پیش برود یا خیر. آیا قرار است به گفتار نزدیک باشد یا دور. آیا قرار است راحت در زبان بچرخد یا نه...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر