یک)
حسین دوست چندین
سالهی شماست که دختری به نام ایران دارد. ایران دم بخت است. خواستگاری دارد به
نام میم-الف. و شما سالهاست که میم-الف را میشناسید. حسین از شما میخواهد که
نظرتان را دربارهی میم-الف بگویید. شما پاسخ میدهید که من بیش از ده سال است که
میم-الف را میشناسم و در این سالها هیچ بدیی از او ندیدهام. این حرف شما سندی
محکم است در تایید شخصیت میم-الف. در نتیجه، بین میم-الف و ایران ازدواج در میگیرد.
اما چهارسال از ازدواج که میگذرد میم-الف بنا به ناسازگاری
میگذارد. مثل آب خوردن دروغهای شاخدار میگوید و حرفهای ناشایست میزند و چرند
میبافد و عربده میکشد. تا جایی که چیزی به فروپاشی روحی و جسمی ایران نمانده.
این وضعیت غریبی است. حسین گلهمندانه به سراغ شما میآید.
هر چه باشد شما بودید که میم-الف را کاملا تایید کردید. پس، لاجرم، بخش زیادی از
تقصیر بر گردن شماست. حسین از شما میخواهد حالا که کار از کار گذشته لااقل برای
تسلای خاطر آسیب دیدگان هم که شده به اشتباه خود اعتراف کنید و معذرت بخواهید. اما
شما زیر بار نمیروید. میگویید من در این مورد کوچکترین تقصیری ندارم و این
میم-الف ربطی با آدم چهار سال پیش ندارد. میگویید من در چند سالی که او را میشناختم
حتی یک بدی هم از او ندیدم. و رفتار امروزش هیچ ارتباطی با گذشتهاش ندارد. این
درست که او از زمین تا آسمان تغییر کرده اما بیچارگی ایران ربطی به من ندارد. من
میم-الف آن زمان را تایید کردم. و حق هم داشتم. پس گناهی بر گردن من نیست. من میم-الف
چهارسال پیش را تایید کردم که انسانی صادق و شریف بود. اما مسئول رفتار این اژدهای
هفتسر فعلی نیستم.
خب. تا اینجای کار حق با شماست. شما که علم غیب نداشتهاید.
و توجیهتان پذیرفتنی است. و این غیرممکن نیست که شخصی به یکباره آدم متفاوتی بشود.
و متخصصان امر حتی نشان دادهاند که گاهی اوقات ضایعهای مغزی میتواند فرشتهای
نیکوصفت را به جنایتکاری روانی تبدیل کند.
اما تحولی تازه رخ میدهد. الف-صاد که دوست مشترک شما و میم-الف
است وارد کارزار میشود. او هم چند سالی است که میم-الف را میشناسد. او به حسین
میگوید که در تمام این سالها قرائن بسیاری در رفتار میم-الف وجود داشتهاست؛
قرائنی دال بر فساد اخلاقی و نابکاری شخصیتی میم-الف. قرائنی که با استفاده از آنها
رفتار امروز قابل پیشبینی بودند. این قرائن بسیار آشکار و متعدد بودهاند
بنابراین هیچکس نمیتواند ادعا کند که متوجه آنها نشدهاست... الف-صاد البته
مستقیما شما را به دروغگویی و دغلکاری متهم نمیکند اما عمیقا ملاکهای شما را –
در خصوص داوری دربارهی افراد – به چالش میکشد. او شما را متهم میکند که «کور»
بودهاید. زیرا چیزهایی را ندیدهاید که اظهر من الشمس بودهاند. یا ندیدهاید یا غیرمسئولانه
خود را به ندیدن زدهاید. و نتیجه فرق زیادی نمیکند. ایران زندگیاش را باخته
است. و این چیزی است که حتی خود شما نیز در حال حاضر قادر به انکارش نیستید. البته
شما همچنان زیر بار نمیروید. میگویید وقتی میم-الف را تایید کردم، همان میم-الف
گذشته را – و فقط در همان لحظهی که داشتم حرف میزدم – تایید کردم. و بقیهاش دیگر
به من ربطی ندارد!
دو)
شما دچار ریزش موی سر شدهاید و به پزشک مراجعه میکنید.
پزشک دارویی را برای شما تجویز میکند و ساعتی در مزایای آن داد سخن میدهد. شما طبیعتا
دارو را میخرید و مصرف میکنید. بعد از شش ماه میبینید که ریزش مویتان اندکی
متوقف شدهاست. فقط اندکی. اما یک سال بعد قوای جنسیتان را تقریبا به طور کامل از
دست میدهید، حس بویاییتان شدیدا مختل میشود و تمام بدنتان هم کهیر میزند. متخصصان
میگویند که همهی اینها از عوارض مصرف همان داروست. به اصطلاح «میخواست ابرو را
درست کند زد و چشم را هم کور کرد!» به سراغ همان پزشک اولی میروید. عصبانی. اما
او طلبکارانه میگوید که در این مورد خردهای بر او نمیتوان گرفت. او در آن زمان
خاص دارو را تایید کردهاست. و بقیهاش به او ربطی ندارد. پزشک نمیپذیرد که
مسئولیت پیامدهای دارو نیز کاملا و مستقیما بر عهدهی اوست. و وقتی کسی یا چیزی را
تایید میکنیم به این معنا نیست که آن کس یا چیز را صرفا در همان لحظهی صحبت کردن
تایید کردهایم. او میگوید تایید یک سال پیش ربطی به عوارض جانبی الان ندارد. میگوید
من حق داشتم که دارو را تایید کردم. و اگر الان کار خراب شدهاست مسئولیتش با من
نیست...
شما مشتی حوالهی صورت پزشک بیمنطق میکنید! زیرا او به
معنای واژهها تجاوز کردهاست...
سه)
در زبان روزمره، وقتی میگوییم فلانی آدم خوبی است منظورمان
دقیقا چیست؟ آیا خوب بودن او کیفیتی است منحصرا مربوط به همان لحظه از زمان، یا
نوعی تایید رفتار او در یک بازهی زمانی نسبتا طولانی و معقول است؟ وقتی از ما
دربارهی شخصی نظر میخواهند و ما میگوییم او را تایید میکنیم، دقیقا چه میگوییم؟
آیا بعدها میتوانیم به این بهانهی پوچ متوسل شویم که ما صرفا شخصیت او را صرفا
در همان لحظهی گفتوگو تایید میکردیم و مسئولیت رفتار ناشایست او در آینده بر
عهدهی ما نیست؟ آیا این تجاوزی آشکار به عقل سلیم نیست؟
چهار)
بیایید مثال ازدواج «ایران» را ادامه دهیم. ایران متلاشی و
ویران طلاق گرفته و حسین شما را مقصر اصلی فاجعه میداند. دوستی چندین و چند سالهی
شما از میان رفتهاست. و شما این حادثه را از چشم الف-صاد میبینید. به سراغ او میروید
تا دلخوریتان را به اطلاع او برسانید. ادعا میکنید که قرائن مورد نظر او را
تایید میکنید اما آنها – هیچکدام- شواهد تعیینکننده نبودهاند. و کیست که عیب و
نقصی نداشته باشد. و گذشتهی هرکس را که بکاوی، همهچیز در آن خواهی یافت. این، به
طور کلی، استدلال بدی نیست. اما دوست شما پاسخی مناسب در چنته دارد. او ماجرایی را
به یاد شما میآورد. در آن ماجرا میم-الف فیلمی از خود را تکذیب کرده بود؛
ماجرایی که شاهدان زندهی بسیاری داشت و چند نفر هم از زوایای مختلف آن را
فیلمبرداری کرده بودند. و حاضران ماجرا حاضر بودند هر جا که لازم است صحت واقعه را
تایید کنند. اما میم-الف که در موقعیتی بحرانی گیر افتاده بود، صراحتا – و بدون
هیچ دلیل مستدلی- اصالت فیلم را زیر سووال برده بود. الف-صاد میگوید که این قرینهای
محکم است در نابکاری اخلاقی میم-الف. و در ادامه چند واقعهی دیگر را نیز بازگو میکند
که وجود این نوع نابکاری را در میم-الف اثبات میکنند. اما شما همچنان زیر بار نمیروید.
او در این جا، قدمی پیشتر میگذارد و سلامت اخلاقی خود شما را زیر سووال میبرد.
استدلالش این است که اگر شما قادر به دیدن نابکاری اخلاقی میم-الف نیستید یک دلیل
بیشتر ندارد. و آن این است که خودتان نیز - احیانا- به همان نوع رذیلتها مبتلا
هستید...
در مورد نکته ی سوم، خیال می کنم نظر ما را دربست پذیرفتن است که غلط است. می خواهید یک نفر را از چهار جهت بچرخانید تا همه ی زوایا و سوراخ سنبه هاش را دریابید باید خودتان دست به کار شوید. شراب نیست که، آدمی زاد است. جهت درک مشکل اصلی در موارد خواستگاری از همین سنجه می توان استفاده کرد. هیچ بابایی دخترش را بابت تأیید دیگران شوهر ندهد. همین ، یا دست کم بعد که طرف توزرد از آ ب در آمد دنبال مقصر نگردد. فقط در مورد داروی ضد ریزش موست که متأسف می شویم برای شخص. پزشک مسئول است و باید عذرخواهی کند. رفتار او، حتا در جایی که نمی توانسته همه چیز را از پیش بداند، باید رفتار شخصی باشد که مسئول است
پاسخحذف