۱۳۸۹ دی ۱۲, یکشنبه

گفتار در ستایش ناامیدی

اتفاقات یک سال و نیم گذشته بسیار دردناک بوده اند. شکی در این نیست. لحظات دشواری را تجربه کرده ایم. فردای روز انتخابات و آن نتیجه ی بهت آور، تیراندازی به مردم درمیدان آزادی، شنبه ی سیاه و عاشورای خونین... بله. لحظات دردناکی را تجربه کرده ایم. همگی مان. خود من، اما، زمانی که خبر لغو مجوز حزب مشارکت را شنیدم انگار که تیر خلاص به م خورده باشد. تا آن لحظه فکر می کردم همچنان امیدی هست و می شود هنوز ماند و جنگید. در تمام بحث ها هم تاکید می کردم که ماندن اصلاح طلبان در سیستم، خود، به معنای پیروزی آنهاست. کافی است بتوانند بمانند و بازی سیاست را ادامه دهند. 
برای همین آن خبر انگار خاموش شدن آخرین شعله ی امید بود برایم... می خواستم گریه کنم. اولین بار بود که به رفتن فکر کردم. به پشت سر گذاشتن همه ی دلبستگی ها، پیوندها. نومیدی آنقدر شدید بود که فقط به گم و گور کردن خودم فکرمی کردم. می خواستم گوشه ای در جایی دور بمیرم. دور از ناامیدی. دور از غم شکست...
اما آن روز هم گذشت و کشمکش ها ادامه پیدا کرد. این یعنی امیدواری هنوز دلیل داشت... این یعنی جنگ هنوز مغلوبه نشده بود.
*
این حجم از ناامیدی را که این روزها بر نیروهای تحول خواه حاکم شده درک نمی کنم. ناامیدی روی دیگر سکه ی امیدواری بیش از اندازه است. امیدواری بیش از اندازه که با تغییر دولت ما شاهد آزادی و دموکراسی واقعی و کامل خواهیم بود. باوری اشتباه. امیداوریی غلط و عبث...
اما موسوی و کروبی هیچ عصای جادویی نداشتند. هیچ عصای جادویی در کار نیست که دموکراسی و آزادی را یک شبه برای ما، از غیب، به ارمغان آورد. هر چه هست از طریق پایمردی و صبر، و البته قدم به قدم، حاصل خواهد شد.
ریشه ی امیدواری بیش از اندازه همین بود. می اندیشیدیم که قرار است کاری کارستان رخ دهد. می اندیشیدیم که با آمدن میرحسین یا کروبی شب ما روز روشن خواهد شد... باوری اشتباه. امیدواریی غلط و عبث...
نمی خواستیم بپذیریم که ما در ابتدای مسیریم. انگار دوندگان دوی امدادی. انگار دروازه بانی که وظیفه اش پاس دادن توپ به مدافع است و قرار نیست که از آن فاصله ی بعید دروازه ی حریف را باز کند.... اما عجول بودیم. حاضر نبودیم این واقعیت را بپذیریم که تازه در ابتدای راهیم و طی کردن این راه سال ها زمان خواهد برد. نمی خواستیم بپذیریم این واقعیت تلخ را که این نسل قادر نخواهد بود آزادی و دموکراسی را به آغوش بکشد، پس بهتر است فقط و فقط یک آجر بر دیوار آزادی خواهی بنهد و بالا آوردن دیوار را بر عهده ی نسل بعد بگذارد. نسل های بعد...
اما عجول بودیم. می خواستیم همه ی کارها را یک تنه انجام دهیم. انگار دروازه بانی که از همان فاصله ی دور می خواهد دروازه ی حریف را باز کند. نخواستیم بپذیریم که چنین چیزی غیر ممکن است...
بپذیریم که نسل ما شاهد حکومتی آزاد و دموکراتیک نخواهد بود. آن وقت شاید راحت تر به وظیفه مان عمل کنیم.
بدون امید. بدون ناامیدی.
آزاد.

۱۴ نظر:

  1. چند سال پيش كه هنوز طرفدار خاتمي بودم، تو تاكسي (كه مث هميشه يكي از اصليترين محلهاي بحث سياسيه) راننده تاكسي با نااميذي از تو زرد دراومدن خاتمي ميگفت و اينكه اينم گلي به سر ما نزد و ... در حين بحثمون و تو يه مسير كوتاه (مث خيلي از راننده تاكسيهاي ديگه و اصلن مث خيلي از راننده هاي ديگه)دو يا سه مرتبه خلافهايي رو مرتكب شد كه به نظر همه مون عاديه. مدام هم به بقيه راننده ها بدو بيراه مي گفت و غر ميزد و فحش ميداد؛ يه صحنه عادي تو شهر كه هر روزه همه مون مي بينيم و برامون عادي شده و تكراري!
    اون موقع به ذهنم نرسيد بهش بگم فرض كن خاتمي (به قول تو) تو زرد از آب در نمي اومد، اصلن فرض كن بهترين سياسيتمدار ك تاريخ الان بشه رييس جمهور.
    من و تو وقتي طرز رانندگيمون اينه، طرز كاركردنمون اينه، طرز حرف زدنمون ، راه رفتنمون، كار كردنمون ...
    نتيجه به جز اينكه از صبح تا شب مدام سر هم غر ميزنيم دعوا مي كنيم استرس داريم اعصابمون خورده و در يك كلام رنج مي بريم؟؟؛ حالا فرض كن تمام حاكمان ايده آل هم بيان تو اين مملكت حكومت كنن
    مگه چيزي عوض ميشه؟
    رنج روزانه اي كه ما مي بريم چقدر از ناحيه
    حاكمانه، و چقدر از ناحيه مردم؟

    پ.ن: روح الله! مدتيه دارم به اين فكر ميكنم چطوري ميشه بجاي يه جنبش سياسي يه جنبش اجتماعي تو ايران ايجاد بشه؟
    اصلن شدنيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخحذف
  2. راستش من با این که مردم ایران، ذاتا، خلاف کارتر یا بی فرهنگ تر از مردم بقیه ی جاهای دنیا هستند چندان موافق نیستم. چنین چیزی با واقعیت های مردم شناختی و آماری نمی خونه. بیشتر، فکر می کنم که دلیل خلاف کردن ما ایرانی ها اینه که این کار برامون ضرر نداره. یعنی ما هم مثل همه ی انسان های دیگه اهل دو دو تا چهار تا کردن هستیم. اگر کاری برامون سود داشته باشه و ضرر نداشته باشه انجامش می دیم. فرق اونجا ظاهر می شه که در کشورهای پیشرفته خلاف کردن جرم های بسیار سنگینی داره. اما در ایران نه. مقایسه ی جرایم رانندگی ایران و کشورهای غربی خیلی راحت چنین چیزی رو ثابت می کنه... به همین دلیل راننده های غربی مواظب هستند که خلاف نکنن. اما ما چی؟ جرایم رانندگی در ایران اونقدر نیست که جلوی خلاف کردن رو بگیره..
    ............
    سعی می کنم در این مورد چیزی بنویسم و بذارم روی این جا... و نقبی بزنم به مجازات سنگینی مثل اعدام که در ایران به وفور اجرا می شن و از پیشگیری از جرم های خطرناک عاجزند...

    پاسخحذف
  3. احساس می کنم این مساله جای کار کردن داره. برای همین تا یادم نرفته بگم که بر همین اساس ترس شهروندان از حکومت رو هم می شه تحلیل کرد. یعنی به دلیل عدم وجود ساختارهای واسطه- مخصوصا نهادهای مستقل از دولت- شهروندان احساس می کنند که در مقابل دولت هیچ یاور و پشتیبانی ندارند. در نتیجه عاقلانه تر این می بینند که به جنگ حریف قوی تر از خودشون نرن. یعنی بر اساس همین رویکرد عقل سلیمی می شه تبیین کرد که چرا ما ایرانی ها ترجیح می دیم در مقابل زورگویی های حکومت ساکت بمونیم... و کار برسه به اینجا که رسما با یک حکومت دیکتاتور طرف هستیم.

    پاسخحذف
  4. من با مجتبی موافقم. به نظرم پیش از هر تغییر سیاسی توی کشور ما یه تغییر نگرش و منش لازمه وگرنه حتی بهترین سیاستمدارها هم نمی تونند کاری از پیش ببرند. راستش این مسئله رو حتی میشه توی مدیریت انبیا بر جامعه دید، دلیل اینکه یک پیامبر جایی موفق بوده کاری نبوده که مستقیم انجان داده باشه بلکه سعی در تغییر نگرش و رفتارها داشته تا ارزشها نهادینه بشن. راستی روح اله با حرفت چندان موافق نیستم که مردم ایران خلافکارتر از بقیه جوامع نیستند، اینکه میگی خلافکارتر نیستند یعنی چی؟ یعنی وقتی متولد میشن ذاتا با آدمی که توی سوئیس متولد شده یکسان هستند؟ از این زاویه مسلما همینطوره اما آموزش غلط ازشون خلافکار و قانون شکن میسازه. و اتفاقا با همون دو دو تا چهار تا هم قانون شکن میشن. این دیگه دست حزب راست و چپ نیست، بلکه مشکلات فرهنگیه که باید ریشه کن بشه

    پاسخحذف
  5. روح الله من با عوامل خلافكاري ما ايرانيها فعلن كاري ندارم اينكه چرا خلافكاريم موضع بحث نيست.اينكه خلافكاريم موضوع بحثه.
    بحث مجازات رو هم خيلي قبول ندارم.
    تو همون كشورها هم همه مون مي دونيم كه آدمها وقتي پليسي و دوربيني دركار نيست بازم مث آدم رانندگي مي كنن.اين يه عادت و يه فرهنگه.
    حتي اگه بحث مجازات رو هم قبول كنيم حرف اصلي من اينه كه اين دولت و جكومت (و با تقريبي همه دولتها و حكومتهاي قبل هم) كاري براي مردم نخواهند كرد. اينجا بنظر من بايد رفت به سمت جنبشهاي غيرسياسي كه با محدوديتها و مزاحمتهاي كمتري از سوي حكومت مواجه ميشه.
    پست جديد محمدرضا تو وبلاگش هم به نظر من از همين منظر به موضوع نگاه ميكنه و اسمش رو ميدذاره ارتقاي آگاهي مردم.
    تجربه نشون داده فعاليت سياسي مستقيم هم هزينه زيادتري داره هم دوام كمتري
    همينطوره دلبستن به اسمها و مهره ها و قهرمانها
    نميگم كه كلن فعاليت سياسي رو براي هميشه بيخيال بشيم.بلكه حرفم اينه:
    جنبش اجتماعي: دائمي
    جنبش سياسي: هر زمان كه شرايطش بود!

    پاسخحذف
  6. خب.. راستش با بیشتر حرف هاتون مخالفم. و فکر می کنم این حرف ها ریشه در پیش فرض های باطلی داره که سال هاست مانع از این شده ن که اتفاق درستی و اساسیی در این مملکت رخ بده.
    مثلا وقتی هدی ایرانی ها رو با سوئیسی ها مقایسه می کنه دچار این پیش فرض از اساس اشتباهه که همه مردم کشورها برای پا گذاشتن در مسیر دموکراسی و مدرنیته باید مثل سووئیسی باشن.
    ...
    این پیش فرض از اساس اشتباهه و همونطور که گفتم در درکی یکتا و اقتدارطلب از مدرنیته ریشه داره. درکی که معتقده یک راه و فقط یک راه برای رسیدن به جامعه ی دموکراتیک و پیشرفته وجود داره و اونم مدرنیته ی اروپاییه.
    ...
    سووالی که از هدی دارم اینه که آیا فکر می کنه همه ی مردم هند اخلاق و رفتارشون مثل سوئیسی هاست؟
    معلومه که نه!
    پس چرا هند یکی از پویاترین و کاراترین دموکراسی ها رو داره؟
    و چرا هندی ها علی رغم حفظ سنت های دینی و فرهنگی بسیار کهنه شون تونسته ن در مسیر دموکراسی قدم های بسیار بلندی بردارن؟
    این سووال بسیار مهمیه و دوست دارم بقیه ی دوستان هم به ش فکر کنن... آیا هندی ها مجبور شده ن برای رسیدن به ارزش های دموکراتیک تک تک اعضای جامعه شون رو تغییر بده ن؟
    اگر اینطوریه پس چرا هنوز سنت های کهنه و تبعیض آمیز طبقاتی این کشور وجود داره... و چرا در عین وجود این سنت های باستانی، این کشور موفقیت های ارزشمندی در زمینه بسط و توسعه ی ارزش های دموکراتیک به دست آورده؟

    پاسخحذف
  7. از ديد من مساله فقط رشد و توسعه نظام سياسي نيست. هند يا حتي چين در مقايسه با تركيه نمونه هايي از رشد و توسعه ناهمگون هستن.
    هند با شكاف عظيم طبقاتي، نتونسته رفاه رو براي بخش عمده اي از مردمش تامين كنه.
    چين هم به عنوان يه غول اقتصادي ساده ترين آزاديها رو از مردمش دريغ كرده. يكي در زمينه نظام سياسي توسعه يافته است ديگري در زمينه نظام اقتصادي اما اينها نتونسته رفاه و آسايش رو براي مردم به ارمغان بياره.
    اما تركيه با اينكه نام حكومتيش به اندازه هند و نظام اقتصاديش به اندازه چين موفق نيست اما توسعه اش تقريبن در همه زمينه ها همگونه و به همين خاطر ميشه حدس زد در مقايسه با اون كشورها مردم راحت تر و مرفه تري داره.
    البته براي اين رفاه و آسايش شاخصي ندارم و برداشت كلي خودم رو ميگم كه ممكنه غلط هم باشه!

    پاسخحذف
  8. چرا ما داریم مسائل رو با هم قاطی می کنیم؟ دموکراسی و رشد و توسعه و رفاه اتقادی و ... هرکدومشون پیش نیازهای خاص خودشون رو دارند که شاید در بعضی موارد هم مشترک باشند، اما نمیشه یه مثال رو از یکیشون گرفت و اون یکی رو از یکی دیگه

    ینابراین بهتره موضعمون رو مشخص کنیم که اصل بحث حول چه محوریه؟ و یا حول چه محورهایی و هرکدوم رو جداگانه راجع بهش صحبت کنیم. با پراکنده گویی هیچ نتیجه ای مثبتی نمی گیریم

    من ابدا معتقد نیستم که برای اینکه در مسیر دموکراسی بریم باید سوئیس باشیم یا تغییراتمون مثل مردم سوئیس. اگر سوئیس رو مثال زدم به دلیل تفاوت فاحشش با ایران بود و نه ارائه پیش فرضی که مطرح کردی

    در ضمن به هیچ وجه مقایسه مردم هند رو در اینجا منطقی نمی بینم، ما اگر قراره کلی بدوییم و تازه هند بشیم که خیلی بیچاره ایم. من در مورد دموکراسی مردم هند چیزی نمی دونم و اظهار نظری هم نمی کنم اما اگر بخوابم کشوری رو در مسیر بهبود اسم ببریم کشور ترکیه است، کما اینکه با دید جامعه شناسی باید حتی راجع به این پیشرفت بحث کرد آیا واقعا وجود داره و یا یک توهم مقطعیه (مسلما من جامعه شناس نیستم که وارد این بحث بشم) از طذف دیگه حقیقتا نمی کیرم ما داریم سر چی بحث می کنیم، اصل مطلب مجتبی که من گفتم درسته قضیه اولویت جنبش اجتماعی و فرهنگی به جنبش سیاسی بود که مسلما بهبود حاصل از اون در همه جنبه های زندگی مشهود خواهد بود

    تا زمانیکه نفکر یک جامعه اصلاح نشه شما بهترین سیستم سیاسی رو هم روش بگذاری خراب میشه. جامعه ای که در ناخودآگاه ذهنش دنبال قیّم می گرده، اگر دموکرات ترین حکومت رو هم براش بگذاری، در مدت کوتاهی اون رو تبدیل به دیکتاتور می کنه
    این تنها یک جنبه اون جنبش و تحول فکریه که توی کامنت قبلی ام گقتم، رعایت قانون و احترام به حقوق فردی دیگران (جایی که دیگه نه جریمه ای هست و نه قانونی) و هزار تا دستاورد مثبت دیگه هم از جمله خروجی های این تحول فکر و به قول محمدرضا آگاهی دادنه

    پاسخحذف
  9. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  10. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  11. هدی@
    بحث در مورد تقدم جنبش اجتماعی بر دموکراسی / یا برعکسه..
    اونطور که من متوجه شدم شما معتقدید که ابتدا باید جنبش اجمتماعیی به وجود بیاد و اخلاق و رفتار مردم ایران رو زیر رو بکنه و تا این اتفاق رخ نداره هیچ حکومت دموکراتیک موفقی نمی تونه روی کار بیاد.
    طبیعتا من با این عقیده مخالفم. و معتقدم دموکراسی بر هرگونه جنبش اجتماعی نقدم داره. به بیان دیگر، نه نیازی به تغییر مردم وجود داره و نه این کار ممکنه.
    برای همین مثال هند رو زدم. نگفته م که بیاییم مثل هندی ها بشیم. گفته م که بیاییم از تجربه ی هند یاد بگیریم که برای دست یابی به یک حکومت دموکراتیک نیازی نیست که مردم رو تغییر بدیم. برای اینکه یک میلیارد نفر رو نمی شه عوض کرد.
    تجربه ی هند مثال بسیار کلاسیکیه مبنی بر تقدم دموکراسی بر فلسفه یا تقدم دموکراسی بر هر گونه جنبش اجتماعی...
    .....
    اما بذار از زاویه ی دیگه ای هم به موضوع نزدیک بشم. راه حل ما ( یعنی معتقدان به تقدم دموکراسی بر جنبش اجتماعی ) کاملا روشنه. ما می گیم که باید سودای تغییر دادن مردم رو رها کرد و تمام تمرکز رو گذاشت بر توسعه ی نهادهای دموکراتیک. اما راه حل شما چیه. مخاطبم مجتبی هم هست. راه شما ( یعنی معتقدان به تقدم جنبش اجتماعی بر دموکراسی ) چیه؟ شما چطور می خواهید این تغییر و تحول بنیادین رو در مردم به وجود بیارید...

    پاسخحذف
  12. 1-من هم مث هدي اطلاعات جامعه شناسي دقيقي از هند ندارم و نمي دونم اين دموكراسي چقدر پايداره! نمي دونم تو دليل متقني داري كه اين دموكراسي پايداره يانه.
    2- كامنت هدي يه نكته مهم داشت و اون يكي كردن موضوع و مفاهيم بحث بود؛ حرف من تنها بهبود نظام سياسي كشور يا به قول روح الله تقدم جنبش اجتماعي بر جنبش سياسي نيست. اين جزيي از بحثه. بحث من زندگي راحته،رفاه و آسايش كه در سايه توسعه امكانپذيره!چون معتقد نيستم كه با استقرار نسبي دموكراسي مردم به حداقلهاي استاندارد زندگي دست پيدا مي كنن.
    اصلن فرض كن يه حكومت دموكرات هم داشته باشيم. تازه ميشيم هند!
    3- در توضيح اينكه " جنبش اجتماعي بر سياسي مقدمه هم بايد بگم اين به معناي نفي جنبش سياسي يا كار حزبي يا طرفداري از فلان و بهمان كانديدا نيست!بلكه فقط اولويت بنديه! با رها كردن فعاليت سياسي شديدن مخالفم!

    پاسخحذف
  13. با توجه به اینکه حول این پست یه بحث توی فیس بوک شروع شده و نکات جدیدتری هم مطرح شده من اینجا نظری نمیدم
    ولی روح اله باعث شدی برم و یه سرچ کوچسک راجع به دموکراسی هند بکنم. گمونم اون سیستم زمین تا آسمون یا شرایط ما فرق می کنه، جدای از تفاوتهای تفکری ایرانیها و هندیها، حتی پایه های اون دمکراسی متفاوته با چیزی که الان ادعا میشه که یر پایه اون میشه دموکراسی داشت

    پاسخحذف
  14. باز باید تاکید کنم که ما قرار نیست از نمونه ی هند، طابق النعل بالنعل، تقلید کنیم. تجربه ی هند از این بابت ارزشمند و مهمه که به ما ثابت می کنه برای دستیابی به دموکراسی نیاز به "تغییر دادن تک تک مردم" نیست. این تبدیل به یک حرف کلیشه ای بین ما ایرانی ها شده که تا وقتی خود مردم تغییر نکنن وضع ما تغییر آنچنانیی نخواهد کرد.
    ...
    میرسپاسی در کتاب هاش نشون می ده که نه تنها مردم عادی، بلکه روشنفکران بزرگ این مملکت - جواد طباطبایی، آرامش دوستدار، سروش- هم دچار این سوء تفاهم بزرگ هستند..
    ..
    من برنامه دارم به تدریج ایده های مهم میرسپاسی رو تو این وبلاگ شرح کنم. هر چند که این قرارداد ترجمه فعلا تمام تمرکزم رو گرفته. اما سعی می کنم به تدریج این کار رو انجام بدم. فکر می کنم رهیافت پراگماتیستی مبرسپاسی - تقدم دموکراسی بر تغییر دادن فرهنگ مرد- بسیار کاراتر و مفیدتر از رهیافت آدم های پرمدعایی مثل سیدجواد طباطبائیه...
    ...
    همین. کامنت گذاری زیر این پست هم ممنوع.
    تا من اولین یادداشت از شرح میرسپاسی رو شروع کنم
    :))))

    پاسخحذف